نتیجه تحریم
صبح خواب بودم که جیگرطلا همراه مامانی اومد خونمون. وقتی هم که مامانی داشت میرفت مدرسه بازم خواب بودم. آخه این روزا هوا بارونیه و خواب خیلی میچسبه. دل کندن از پتو و بالشت خیلی سخته مادرجون وقتی دید بیدار نمیشم بهم زنگ زد که بیا پایین ریحان همش میگه برم خاله مرضی. منم زودی صورتمو شستمو پیش به سوی جیگرطلا وقتی وارد اتاق شدم جیگرم جیغ زد و گفت خالـــــــــــــــــه مرضــــــــــــــــــی و زودی اومد تو بغلم. منم بهش لواشک دادم. آخه دیروز که باهاش تلفنی حرف زدم میگفت با مادرجون صحبت کردم مادرجون برام آناس خریده (آدامس) گفتم منم برا شما لواشک خریدم. گفت لباشک خریدی؟؟؟ ترشه؟؟؟ گفتم آره ترشه. گفت : ترش دوست دارم. بعد از...