ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

بازگشت پدرجون از سوریه و کربلا

1391/8/25 23:50
نویسنده : خاله مرمر
587 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگی1

دیشب وقتی بابایی از جلسه قرآن برگشت با خاله اومد دنبال من و مامان و ما رو برد خونه مادرجون.1 خوابیدن خونه مادرجون بودیم.1

آخه صبح بابایی میخواست بره سرکار و پدرجون هم قرار بود ظهر از مسافرت بر گرده، ما هم میخواستیم بریم استقبالش1

ظهر پدرجون زنگ زد که ما نیم ساعت دیگه میرسیم ما هم زودی لباس پوشیدیمو رفتیم استقبالش1

وقتی از ماشین پیاده شد و کلی بوس بوسیم کرد. 1پدرجون زیارتت قبول،مامانِ بی حواسِ من یادش رفته بود دوربین رو بیاره تا از من و پدرجون عکس بگیره.1

اما وقتی رسیدیم خونه مامانی ازمون عکس گرفت.

پدرجون هم یه عروسک قشنگ با یه ماشین واسم سوغاتی آورد. دلتون آبببببببببببببببببب

 1

2

3

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)