بدون عنوان
بعضی از حرفای ریحانه جونی:
بشوشم: بپوشم
پیشی دُفت: پیشی گفت
خوش ِِِمزه: انواع شکلات و شیرینی و خوراکی
نیقا میکنم: نگاه می کنم
جله: ژله
دُشتَبا: مخفف دایی مجتبی
البته الان دیگه دخترم همه کلمات رو میگه
نفس بنده عاشق کفشهای پاشنه دار من و مامانیشه. اونم کفشهای پاشنه 13 سانتی. وقتی اونا رو تو پای ما میبینی به اصرار میگه در بیار من بپوشم.
وقتاییم که خونه مادرجون میاد کفشای بنده رو تبرک میکنه
چند وقت پیش یواشکی رفت سر کیف مامانی و رژ لب مامانی رو گرفت سریع مالید به لبش. یه کوچولو لبش رژی شد بعدم زودی رفت جلو آینه و هی خودشو نگاه میکرد و به موهاش دست میکشید. اون لحظه شدیداً احساس خوشتیپی می کرد.
کلاً هر کاری رو که ما انجام میدیم رو مو به مو تقلید میکنه.
چند ماه پیش که کوچولوتر بود یه شب هر کار میکردن نمیخواست بره خونه و گریه میکرد. بهش گفتم ریحانه برو بغل مامانی من دنبالت کنم
وقتی ماشینش تو حرکت بود منم دستامو به شکل چنگ در آوردم که انگار میخوام شکارش کنم و تو کوچه دنبال ماشین میدویدم.
از اون شب به بعد این کار شده کار هر شب من.
یعنی هر شبی که ریحانه خونمون باشه وقتی بفهمه میخوان برن خونه میگه خاله مرضی اووو اووووو و دستاشو چنگ میکنه و میگه اینطوری.
بنده هم باید حتما اینکار رو بکنم
قربونش برم الهی هر وقتم که اینکارو میکنم انگار باره اوله کلی میخنده و ذوق میکنه.
خاله فدات بشه الهی