نتیجه تحریم
صبح خواب بودم که جیگرطلا همراه مامانی اومد خونمون. وقتی هم که مامانی داشت میرفت مدرسه بازم خواب بودم. آخه این روزا هوا بارونیه و خواب خیلی میچسبه. دل کندن از پتو و بالشت خیلی سخته
مادرجون وقتی دید بیدار نمیشم بهم زنگ زد که بیا پایین ریحان همش میگه برم خاله مرضی. منم زودی صورتمو شستمو پیش به سوی جیگرطلا
وقتی وارد اتاق شدم جیگرم جیغ زد و گفت خالـــــــــــــــــه مرضــــــــــــــــــی و زودی اومد تو بغلم. منم بهش لواشک دادم. آخه دیروز که باهاش تلفنی حرف زدم میگفت با مادرجون صحبت کردم مادرجون برام آناس خریده (آدامس) گفتم منم برا شما لواشک خریدم. گفت لباشک خریدی؟؟؟ ترشه؟؟؟ گفتم آره ترشه. گفت : ترش دوست دارم.
بعد از گرفتنه لواشک با هم نشستیمو ته لواشکه رو آوردیم. خیلی هم خوشمزه بود. دلتون آب
بعدم با هم صبحانه خوردیم. البته جیگرم صبحانه خورده بود اما بازم پیش من و مادرجون خورد. نوش جونش.
قبل از ناهار هم اومد تو اتاقمو گفت طوطی داری؟؟؟ (کارتون ریو) گفتم آره. گفت میخوای بزاری من ببینم؟؟؟ گفتم آره و با هم نشستیمو ریو نگاه کردیم.
بعد از ناهار هم خواب بود که مامانی و بابایی رفتن نمایشگاه. منو مادرجون هم خونه پیش ریحان موندیم. بنده هم به شغل شریف کوزتی پرداختمو واسه ناهار فردا که پدرجون از سفر کربلا برمیگرده یه قرمه سبزیه دبش بار گذاشتم.
تو آشپزخونه داشتم سیب زمینی رنده میکردم واسه شامی بابلی که جیگرم اومد پیشمو گفت سیمینی میخوام (سیب زمینی) منم تحریمها روم اثر گذاشتو ذوقم گل کرد و سیب زمینهای رنده شده رو به شکل جوجه در آوردمو دادم دستشو گفتم برو پیش مادرجون بگو جوجه زرده رو برات نمک بزنه و بخور. وقتی کارم تو آشپزخونه تمام شد و رفتم داخل اتاق دیدم هنوز جوجه رو نخورده. مادرجون گفت ریحان میگه میترسم نوک بزنه. بچم توهمی شده بود که جوجه واقعیه. گفتم ریحان این سیب زمینیه گفت نوک میزنه من نوکشو خوردم. گفتم خب شما که نوکشو خوردی دیگه نمیتونه نوکت بزنه و بقیشو هم بخور.
اینم از جوجه زرده هنر خاله مرمر، هنر و خلاقیتم تو حلق لئوناردو داوینچی