ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

زیارت پیرعلم

1391/8/30 0:24
نویسنده : خاله مرمر
725 بازدید
اشتراک گذاری

1390/8/29

شب بعد از اومدن جیگرم رفتم تو آشپزخونه تا شام رو آماده کنم. ریحانه هم همراه پدرجون رفت سر کوچه تا پدرجون تخم مرغ بخره. وقتی برگشتن به محض اینکه پدرجون در رو باز کرد ریحان هنوز داخل نیومده بود اما از همونجا جیغ میزد و میگفت اینااااااااااش وقتی اومد داخل دیدم تو دستش یه بسته بادوم زمینی داره که پدرجون واسش خریده بود.

موقع شام همش میگفت به کوکو شُس بزن(سس) مادرجون وقتی خواست بهش کوکو بده اولش گفت نه تَندو بعدش گفت نه تُنده اما نوش جونش بشه غذاشو کامل خوردنایت اسکین. کلی هم آبمیوه خورد.نایت اسکین 

امشب ناخنهای جیگرمو لاک زدم که دیگه انگشتشو تو دهنش نکنه. امیدوارم این روش جواب بده. گفتیم اگه تو دهنت بکنی لاکت پاک میشه

بعد از شام گفتیم ریحان بیا لباس بپوش میخوایم بریم بیرون. مادرجون هم بهش گفت زودتر لباس بپوش که بریم اما ریحان به مادرجون گفت نه تو پات درد میکنه نیا.

وقتی رفتم بالا تا لباس بپوشم همراهم اومد و یه دفتر و مداد از رو میزم برداشتو گفت میخوام مشق بنویسم. اول نوشتنشم گفت به نام خدا. هر چی هم که من میگفتم رو تکرار میکرد و مثلا مینوشت. موقع بیرون رفتن هم دفتر و مداد رو با خودش آورد و تو ماشین مشغول نوشتن و نقاشی کشیدن بود.

امشب خیابونا خیلی شلوغ بود و دم هر مسجد و هیئتی کلی آدم بود که واسه عزاداری اومده بودن. ما هم رفتیم یه جایی به اسم پیر علم. که یه علم خیلی قدیمی اونجاست و یه سری معجزه ها درباره این علم قدیمی میگن واسه همینم به اون محله میگن پیرعلم. که هر ساله تمام دسته های عزاداری بعد از زیارت امامزاده قاسم میرن پیرعلم

بعد از اونجا هم رفتیم خونه دایی مهدی و پلو نذری که مامانی و بابایی ریحانه آورده بودن رو بهشون دادیم.

واسه دیدن عکسهای امشب برو ادامه مطلب

ژستهای ریحانه جون بعد از لاک زدن

1

1

1

پیر علم

1

1

بچم اونقدر درس خونه که اصلا یه لحظه هم دست از نوشتن بر نمیداره

1

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

رضوان
30 آبان 91 11:03
مرضیه جون التماس دعا.
راستی شما کدوم شهر زندگی میکنید؟
دوست منم لاک تلخ به ناخن دخترش زد تا دیگه انگشتشو نکرد تو دهنش.نمیدونم شما امتحان کردید یا نه

عزیزم ما بابلی هستیم.
ما هم از اونا به انگشت ریحان زدیم اما جواب نداد. ریحان بیدی نیست که با این بادا بلرزه
مامان سيد محمد سپهر
30 آبان 91 14:30
زيارت قبول عزيزم خوابم مي اومد اما تو......ديشب كه من خوابيدم خواب......منتظرم.
خاله حلیمه
30 آبان 91 18:10
زیارت قبول عزیزم فدا دترم بشم ایشالله دیگه نخوره انگشتشو
مامان امیرناز
30 آبان 91 18:43
سلام عزیزم ممنون بابت تسلیتت ایشالا خبر شادیهاتو بنویسی و بیام تبریک بگم فداتتتتتتتت