ریحانه دزدی
1391/11/10 شب جیگر طلا همراه مامانی و بابایی اومد خونمون. وقتی رفتم پایین به محض دیدنم جیغ زد و رفت طرف مامانش تا بغلش کنه. منو میگی دهنم وا موند. گفتم مگه من لولوئم که میترسی؟؟؟ زودی بغلش کردم. همینجور جیغ میزد منم دویدم تو حیاط و میگفتم دزدیمت دزدیمت. بابایی هم دنبالمون میدوید و ریحان کلی خندید وقتی گذاشتمش پایین هی میگفت خاله مرضی منو بدزد. منو بدزد این روزا ریحان یه کار جدید یاد گرفته و یهو میپره پاچه و آستینو هر چی از یکی دستش بیاد و گاز میگیره. قبل از شام منو مامانی نشسته بودیمو حرف میزدیم. چند دقیقه حرفمون تمام شد و نگاهمون به تی وی بود. مامانی هم پاشو جمع کرده...
نویسنده :
خاله مرمر
1:02