ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

ریحانه دزدی

1391/11/11 1:02
نویسنده : خاله مرمر
406 بازدید
اشتراک گذاری

1391/11/10

شب جیگر طلا همراه مامانی و بابایی اومد خونمون. وقتی رفتم پایین به محض دیدنم جیغ زد و رفت طرف مامانش تا بغلش کنه. منو میگی دهنم وا موند. گفتم مگه من لولوئم که میترسی؟؟؟ زودی بغلش کردم. همینجور جیغ میزد منم دویدم تو حیاط و میگفتم دزدیمت دزدیمت. بابایی هم دنبالمون میدوید و ریحان کلی خندیداسمایلیـــ هایـــ سنجابـــ و فندقــــ

 وقتی گذاشتمش پایین هی میگفت خاله مرضی منو بدزد. منو بدزد

این روزا ریحان یه کار جدید یاد گرفته و یهو میپره پاچه و آستینو هر چی از یکی دستش بیاد و گاز میگیره. قبل از شام منو مامانی نشسته بودیمو حرف میزدیم. چند دقیقه حرفمون تمام شد و نگاهمون به تی وی بود. مامانی هم پاشو جمع کرده بود و زانوش جلوم بود یهو دندونام هوس گاز کرد و پریدم زانوشو گاز گرفتم. مامانی هم که ترسیده بود همچین زد تو پشتم و گفت دیوانه. بگو پس این خل و چل بازیای ریحان به کی رفته. اونوقت من این شکلی بودم

موقع شام وقتی اومدم پایین و خواستم بشینم سر سفره داشتم حرف میزدم. یهو ریحان هم از جاش بلند شد اومد کناره من و همون حرفهای منو با حرکات من تکرار کرد. بعدم کنار من نشست.

خدا رو شکر این روزا حالش خوبه و گوش شیطون کر سر حاله

بعد از شام هم زودتر رفتن خونه. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان محمد و ساقی
11 بهمن 91 14:29
سلام مرضیه جون.شرمنده خیلی دیر اومدم.چند روزه دارم به همه ی لینکهام سر میزنم.وبلاگتو جا انداختم.الان داشتم لینکها رو نگاه میکردم دیدم ای داد بیداد
ولیییییییییییییی همه ی پستهای این صفحه رو خوندم:
از زخمی شدن لبش و درخواست آدامس ازت.ساقی از آدامس میترسه
از مریضیش خیلی ناراحت شدم.طفلک کلی ضعیف شد.ولی خدا رو شکر که حالش خوی شد.هیچ چیز بدتر از مریضی یه بچه نیست.
مرمر جان تولدت مبارک باشه.ایشا... خوشبخت باشی و به همه ی آرزوهای قشنگت برسی
ماشا... امیرطاها چقدر نازه
میگم چرا اونجا برف نمیاد؟؟؟؟امسال بر خلاف پارسال رشت هم برف نیومدفقط یه ذره
از اون مسابقه رضوان جون زیاد سر درنیاوردم.ولی فکر کنم اهداف بیشترمون شبیه هم باشه
میگم از حرف مامانت کلی خندیدم وقتی پاهاشو گاز گرفتی.آخه این چه کاریه دختر
مرمر جونم باز هم شرمنده که دیر اومدم
موفق باشی

دشمنت شرمنده مامانی
بازم مرسی که همشون رو خوندی، اونوقت چرا ساقی از آدمس میترسه؟؟ کاش ریحان هم میترسید
ممنونم مامانی از دعای قشنگت
ما که اینجا هیچ وقت برف نداریم. چند سال پیش فقط چند روز برف اومد که هممون مثل دیونه ها همش تو خیابون بودیم. اینجا فقط بارون داریم
خل و چلم دیگه. یه وقتایی کاملا خل میشم
رضوان مامان رادین
11 بهمن 91 17:05
خالهههههههههههه!!!!!!!!!!!تو هم گاز میگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا که؟؟بچم ریحان چه الگویی داره


ریحان اکثر کارهای بد رو از من یاد میگیره. سرتا پام بدآموزیه
مامان میعاد
12 بهمن 91 21:34
جدیدا حلال زاده ها به خاله ها میرن پس


آره مامانی ورژن جدیده