ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

خدایا همه مریضا رو شفا بده

1391/11/5 11:40
نویسنده : خاله مرمر
1,059 بازدید
اشتراک گذاری

1391/11/4

تا موقع خواب حالش خیلی خوب بود اما دم دمای صبح بود که با صدای مامانی بیدار شدم. ریحانه تب کرده بود و یهو بالا آورد. تازه میخواستن اذان صبح رو بگن. منو مامانی زودی لباسهای ریحان رو عوض کردیمو مامانی براش شیاف گذاشت. چند دقیقه بعد دوباره بالا آورد. . . بازم بالا آورد. . . روز قبلش هر چی به دکتر زنگ میزدیم تا نوبت بگیریم کسی جواب نمیداد. دیگه اونقدر بالا آورده بود که چیزی تو معدش نبود. زودی لباس پوشیدیمو همراه پدرجون و مادرجون رفتیم درمانگاه.

تا وقتی بریم درمانگاه ریحان چندین بار دیگه هم بالا آورد. دکتر زودی برای جیگرم سرم نوشت و گفت ویروس جدیده ناقلا این روزا تمام بچه ها رو اذیت کرده. وقتی رفتیم بخش تزریقات روی تختها چندتا بچه دیگه هم بودن که وضعیتشون مثل ریحان بود. موقع سرم وصل کردن ریحانه جونم یه کوچولو گریه کرد اما بعدش خوب شد و خوابید.

بعد از درمانگاه زنگ زدیم به دکتر معتمد و نوبت گرفتیمو رفتیم پیشش. منو مامانی و ریحان با هم رفتیم اما زودتر رسیدیمو هنوز مطب دکتر باز نشده بود. واسه همینم رفتیم رو نیمکتهای فضای سبز کنار مطب نشستیم و ریحانه کمی بازی کرد. دکتر هم گفت ویروسه و دو تا شربت دیگه داد و گفت این داروها تاثیری نداره فقط کمی تقویتش میکنه. اگه بازم تهوع شدید داشت سرم وصل کنین.

ریحانه تو کل روز شاید بیشتر از 15 بار بالا آورد. دیگه جون نداشتو فقط زردآب بالا می آورد. همگی خیلی ناراحت بودیمو از دیدن این وضعیت ریحانه کم آورده بودیم.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ ,
 سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد بچم که هر وقت میومد خونمون یه سره در حال شیطنت بود این دفعه رمق تکون خوردن نداشت.

از بی حالی همش میخوابید و اصلا غذا نمیخورد. حتی با خوردن یه ذره آب هم کلی بالا میاورد. شب هر کار کردیم حاضر نشد سوپشو بخوره و گریه میکرد. پدرجون هم که خواب بود وقتی صدای گریه ریحان رو شنید زودی بلند شد و لباس پوشید گفت بریم بیرون. ما هم همگی آماده شدیمو رفتیم پارک. توی پارک بعد از تاب سواری و سرسره سواری ریحان روحیه اش خیلی بهتر شده بود و قول داد وقتی سوار ماشین شدیم سوپشو بخوره که این کارم کرد. بعدشم تو ماشین خوابید.

شب تو موقع خواب همگی از خدا میخواستیم یه کاری کنه ریحان دیگه بالا نیاره. بچم بیچاره هم تهوع داشت هم اسهال. یعنی هیچی ازش نمونده بود.

یه بار تو خواب کمی تبش بالا رفت که مامانی زودی براش شیاف گذاشت. صبح هم زود بیدار شد و گریه کرد که چایی میخوام آخرشم به خوردن آب راضی شد و خدا رو شکر بعدش دیگه بالا نیاورد.

الانم صبحانشو کامل خورده و گوش شیطون کر خیلی بهتر از دیروزه. 

برو ادامه

جیگرم بعد از وصل کردن سرم

 

جیگرطلا این دستی که سرم وصل کرده بود رو کل دیروز این شکلی داشت 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

رضوان مامان رادین
5 بهمن 91 23:17
واییییییییی حسابی ناراحت شدم...
عزیزم ریحانه جونم خداکنه زودتر خوب شی خاله

ممنونم مامانی، انشاالله
خاله ی نـــــــورا!
6 بهمن 91 20:55
الهی بمیرم
خاله جان الان ریحانه جونم حالش بهتر شده؟؟؟


خدا نکنه خاله
خدا رو شکر الان خیلی بهتره
مامان امیر علی پسر اژدها سوار
7 بهمن 91 10:22
خداروشکر که خوب شد انشالله دیگه چیزیش نشه
مامان میعاد
7 بهمن 91 18:03
زیزم چقدر گناه داشته