یکشنبه ها با طعم ریحانه
1391/10/24 دیشب جیگرطلا و مامانی و بابایی واسه شام اومدن خونمون. مامانی و جیگرطلا خوابیدن پیش ما موندنو بابایی رو فرستادن خونه. آخه جای پارک برای ماشین بابایی نداشتیم. صبح وقتی مامانی میرفت مدرسه منو ریحان خواب بودیم. اما بعدش هر دومون با هم بیدار شدیم. ریحان وقتی از خواب بیدار شد تو جاش نشستو صدا زد: خاله مرضی منو نگاه کن بیدار شدم. گفتم صبحت بخیر. گفت مامانی رفته . گفتم آره رفته مدرسه. گفت برم زنگ بزنم بهش بگم زودتر بیا خونه مادرجون. بعدشم گفت خالههههههههه مرضیییییییییی آناس داری من بخورم؟؟؟؟؟؟ گفتم اول به به بخور بعد آدامس. گفت نمیشه اول آناس بخورم بعد به به بخورم؟؟؟؟...
نویسنده :
خاله مرمر
20:13