ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

هنرهای جدید ریحانه

1391/10/20 18:24
نویسنده : خاله مرمر
363 بازدید
اشتراک گذاری

1391/10/20

دیشب جیگرم همراه مامانی و بابایی اومد خونمون. مامانی میگفت امروز وقتی داشته درس میخونده ریحانه هم رفت کنارشو گفت میخوام درس بخونم. مامانی به ریحان یه کاغذ و خودکار دادو اونم کنار مامانی نشستو هر کاری که مامانی میکرد رو انجام میداد. بعد از چند دقیقه یهو سرشو به بازوی مامانی تکیه داد و گفت من شما رو خیلی دوست دارمsmile

دیروز ریحان تو اتاق مامانی روی تخت نشسته بود و بابایی که هم تو یه اتاق دیگه مشغول کاراش بود. مامانی هم تو آشپزخونه. یه بار مامانی برای یه کاری وارد اتاق شد و دید ریحان خیلی آروم رو تخت نشسته و مشغول تماشای طرح و نقش روی سقفه. تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

مامانی رفت آشپزخونه و چند دقیقه بعد دوباره برای کاری به اتاق رفت و دید ریحان بازم همونطوره. تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی گفت ریحان چیه؟؟؟؟متفکر ریحان لبخند زد و گفت مامانی سقفو نگاه کن. مامانی هم نگاه کرد اما چیزی گیرش نیومد رفت پی کارش. اما با خودش فکر کرد که ریحان چیکار میکنه که هیچ صدایی ازش نمیاد و همش به سقف نگاه میکنه!!!!!!!متفکر این دفعه آروم رفت تو اتاق و دید ریحان یه چیزی رو زیر پاش قایم کرده و به محض دیدن مامانی خندید و گفت ایناش مامانی سقفو نگاه کن. مامانی وقتی به صورت ریحان نگاه کرد با لب و لوچه و صورت رژلبیش مواجه شد. نگو شیطون خانم تا حالا مامانی رو سرکار گذاشته بود و در حال شیطنت بود.

امروز بعد از ناهار همراه مادرجون و پدرجون رفتیم دنبال مامانی و ریحانه. خاله مهسا امروز روضه داشت و ما رو هم دعوت کرده بود. وقتی رفتیم خونه خاله مهسا ریحان خیلی خانم تو بغل مامانی نشسته بود و شیرینی و کیکشو میخورد. بعد از تمام شدن مراسم منتظر موندیم تا پدرجون بیاد دنبالمون که ریحانه رفت رو مبل نشست و در حال شصت خوردن بود. بعد از نیم ساعت گفت واااااااای خسته شدم. مامانی گفت چرا؟ از صبح تا حالا خیلی کار کردی؟ ریحان هم گفت نه بس که شصت خوردم خسته شدم.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان میعاد
20 دی 91 20:30
امان از دست این ریحانه مرضیه جان لاک انگشت که میگم حتما بگیرید به ناخنش بزنید میعاد که الان کاملا ترک کرده.
رضوان
20 دی 91 21:46
ای فدای اون شیطنتنت که از حالا مامان را گول میزنی...اما خاله کار خوبی نیست هاااا
مامان امیر علی پسر اژدها سوار
21 دی 91 8:36
وااااااای امان از دسته این بچه ها.آره خاله دختر و پسر نداره امیر هم تمام کرم منو رو خودشو عروسکش خالی کرد البته خیلی کوچولو تر بود.
سارا
21 دی 91 10:45
الهی چقدر شیطون شده مردم از خنده ولی انصافا منم از این کارا کردم هااااااا
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
21 دی 91 16:13
سلام خاله مرمر کجایی ؟ یه سر به ما نمیزنی ؟ریحانه جیگر خوبه عزیزم توی خونه ما دیگه یه رژلب پیدا نمیشه همشو پرستش به صورت خودش و عروسکاش و فرش مالیده