بدون عنوان
1392/3/18 تا 1392/3/23 بازم سلام طبق روال این چند هفته اخیر بازم شرمنده بابت دیر پست گذاشتن. این هفته، هفته ی خوبی واسه ریحانه بود. از اول هفته که شام رفتیم خونه عمو سعید و ریحانه با فاطمه کلی بازی کردن. تو خاله بازیشون ریحانه شده بود بچه و فاطمه هم مامان. ریحانه خانم که بدجوری زیر پوستی حس گرفته بود و همش به فاطمه میگفت مامان مامان بریم تولد و فاطمه هم برای اینکه یه کم استراحت کنه و تی وی ببینه مثل همه مامانا ریحانه رو میخوابوند و میگفت الان تو باید بخوابی هر وقت تولد شروع شد خودم بیدارت میکنم. ریحانه هم چشم بسته منتظر بود تا فاطمه صداش کنه. آخر شب هم همگی با هم رفتیم پارک و ریحانه و فاطمه تا جایی که میتونستن...
نویسنده :
خاله مرمر
13:45