بدون عنوان
سلام سلام سلام من باز اومدم. درسته که این روزا دیر به دیر میام اما مهم اینه که بالاخره میام. این روزا همش در حال دوخت و دوزم. واسه همینم خیلی وقت آپ کردن ندارم . یه چند روزی رو هم مریض شده بودم و آمپول بارون شدم. دیروز ظهر منو مامانی و بابایی ریحان رفتیم جمعه بازار اما هم ریحان تو راه خوابید هم اونقدر شلوغ شده بود که تمام خیابونهای بازار رو بسته بودن و نمیشد ماشین پارک کرد. واسه همینم برگشتیم خونه. بعد از ظهر هم همراه یار غارمون همون عمو سعید و خاله اکرم و فاطمه زهرا رفتیم بیرون و تو پارک عصرونه خوردیم. اما واسه بابایی و عمو سعید کار پیش اومد و زودی بر...
نویسنده :
خاله مرمر
0:34