شام میدیم صبحانه و ناهار پس میگیریم
1391/12/12
دیشب جیگر طلا به همراه خانواده محترم شام اومدن خونه ما و بنده هم یکی از اون دستپختهای توپمو تحویلشون دادم.
بعد از شام هم باهاشون رفتم خونشون تا شامی که بهشون دادم رو ازشون پس بگیرم خخخخخخ
بعد از خوندن کتابو دیدن تی وی بالاخره بعد از دو هفته ساعت 2 خوابم برد. اما اونقدر خوابم سبک شده که دو ساعت بعدش وقتی ریحان بیدار شد و تو جاش نشست بدون اینکه حرفی بزنه یهو از خواب پریدمو دیدم نشسته که گفت جیش دارمو زودی بردمش دستشویی. بعدشم که هر کار کردم خوابم نبرد تا صبح که خوابیدم اما ساعت 10 با صدای در خونه بیدار شدم همزمان ریحان هم بیدار شد و بلند شد ببینه کیه؟ اما کسی رو پیدا نکرد و با حالت شکایت همش میگفت اینا بدون من کجا رفتــــــــــــــــــــــــــــــــــن؟؟؟ دوباره اومد تو بغلم بخوابه که بعد از چند دقیقه دوباره یه صداهایی از آشپزخونه شنید. بهم گفت صدا چیه؟؟؟ گفتم هیچی نیست صدا نایلونه. اما بازم صدا اومد. گفت چیه؟ اینبار گفتم پیشی که مثلا دوباره بخوابه و بگذاره منم بخوابم
بعدشم که گفت دستشویی دارمو بردمش. داخل دستشویی صداها رو میشنید بازم پرسید صدا چیه؟؟ گفتم همون پیشیه است اما وقتی اومد بیرون بابایی رو تو آشپزخونه مشغول چایی دم کردن دید.
حالا من هی گفتم پیشی پیشی اما این بابایی ما رو رسوا کرد و دچار دوشواری شدیم. خخخخ
بعدش با بابایی نشستیم به صبحونه خوردن اما ریحان خیلی غذا نخورد و همش شیطونی میکرد.
قبل از اینکه مامانی از سرکار بیاد بابایی رفت بیرون و بعدشم عمه طوبی اومد پیشمون و ریحان رو برد پایین. نیم ساعت بعدشم مامانی از مدرسه اومد.
امروز ناهار عزیز و عمه طوبی پیشمون بودن و بهمون خوش گذشت. غروب هم کمی با عمه طوبی و ریحان و مامانی بزن و برقص کردیم و غر تو کمرمون رو خالی کردیم. جای دوستان هم خالی
واسه شام هم ریحانه و مامانی و بابایی رفتن گتاب خونه آقاجون
از امروز ریحان هیچ عکسی در دست نمیباشد . تنها به دلیل خالی بودن شارژ باتری موبایلم و در دست نداشتن شارژر