تخت و کمد
1391/12/8
سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
دو سه تان بالاخره امروز طلسم شکسته شد و مامانی و بابایی قرارداد تخت و کمد ریحان رو امضا کردنو انشاالله تا یک هفته دیگه آمادست.
جیگرم امشب شام پیش ما بود و مامانی میگفت امروز وقتی عصبانی بودم ریحان اومد طرفمو بوسم کرد که مثلا بخندم اما من که اعصابم خرد بود به روی خودم نیاوردم. ریحان هم با دیدن قیافه مامانی رو کرد به بابایی و گفت مامانی خودشو میگیره.
امشب بابایی به ریحان گفت حالا که تخت و کمد خریدی ما رو میبری شاتوت و بهمون بستنی میدی؟؟ ریحان: آره
بابایی: هر چی بخوایم برامون میخری؟
ریحان: آره
بابایی: پولشم خودت میدی؟
ریحان: نــــــــــــــــــه من که پول ندارم، خاله مرضی پول داره
من نمیدونم این دختر چی از جونه من میخواد؟ هر چی میشه از پولای من خیرات میکنه
مامانی میگفت تو راه خونمون دست یه خانمی کاپ کورن دیدن. ریحانه گفت ما اصلا کاپ کورن نخوردیم. بابایی گفت شما الان تخت و کمد خریدی باید بهمون کاپ کورن بدی. ریحان هم گفت نه اگه بخوریم دلمون درد میاد اوغ میزنیم
یعنی بچگی به این کوچیکی همه ما رو درس میده. هر وقت به نفعش نباشه همچین همه رو دور میزنه
قبل از رفتن بهم میگه خاله مرضی شما هم همراه ما شاتوت میای؟ گفتم آره. پولشو شما میدی؟
میگه نه الان خوابم میاد میخوام بخوابم نریم.