ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

جیگرطلای 99سانتی

1391/9/24 0:17
نویسنده : خاله مرمر
346 بازدید
اشتراک گذاری

1391/9/23 

صبح خواب بودم که جیگر طلا همراه مامانی اومد خونمون. کمی بعد از اومدنش با جیغ جیغ کردنا و حرفاش بیدار شدم اما حال نداشتم از جام بلند بشم. بعد از یه ساعت مادرجون به ریحان گفت برو خاله مرضی رو صدا بزن. اونم با کلی جیغ و داد میگفت خاله مرضـــــــــــــــــــی بیا صُبانه. آخرشم وقتی دید نمیرم پایین خودش اومد بالا و بیدارم کرد. 

بعد از خوردن صبحانه مامانی رفت مدرسه و منم نیم ساعت بعدش میخواستم برم بیرون و یه بسته پستی رو تحویل بگیرم. اما ریحان گیر داد که منم میام. گفتم میخوام برم آمپول بزنم. گفت منم میخوام بیام هوا بخورم. هر چی میگفتم اونم یه چیزی میگفت. آخرش دست به دامن دایی مجتبی شدمو دایی ریحان رو بغل کرد و آورد تو کوچه تا من برمو به کارم برسم. موقع برگشتن هم واسش ادامس و بادوم خریدم اما وقتی رسیدم خونه جیگرم خواب بود.

ساعت 1 منو مامانی تو آشپزخونه در حال حرف زدنو خندیدن بودیم که یهو من با یه حرفی بلند خندیدمو اسمایلیـــ هایـــ سنجابـــ و فندقــــ مادرجون میگفت ریحان وقتی صدای خندتو شنید از خواب پرید و با ذوق میگفت خاله مرضی خندید. بعدم اومد تو آشپزخونه دنبالمون و بادومش رو تحویل گرفت.

بابایی وقتی از سرکار اومد با متر پدرجون ریحان رو متر کرد و ماشاالله هزار ماشاالله جیگرم الان 99 سانت قدشه. خاله قربون قد و قامتت

ناهار رو ساعت 4:30 به خاطر دیر کردن بابایی خوردیم و رفتیم بازار و تو ماشین ریحان پرچم سیاه محرمو دید گفت ایییییی پرچم. بعدم شروع کرد به حسین حسین کردن. به ما هم میگفت بگید حسین حسین حسین حسین بعد خودش میگفت شهید کربلا حسین. 

کل راه رفت و برگشت اصرار داشت که حسین حسین کنیم. تو ماشین بهش میگفتم بگو قسطنطنیه که قربونش برم یه کوچولو فقط جابه جا میگفت اما وقتی میگفتم بگو متشکرم میگفت مُشکَلِرَم

بعد از خرید و بازار هم منو تحویل بابا مامانم دادنو خودشون رفتن خونه اما ریحان همش میگفت بریم پاک کن بخوریم (کاپ کورن) اما بابایی و مامانی میگفتن امشب نه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان محمد و ساقی
24 آذر 91 14:52
میگم مرمر جون وقتی باباش داره سانتش میکنه نگاه به چشمای ریحانه بکن.اونجا که داره یه وری نگاه میکنه
آخی داره یه متری میشه

بس که این بشر شیطون و فضوله. به زور تونستیم یه جا ثابت نگهش داریم. همش میخواست تکون بخوره
خاله ی نـــــــورا!
24 آذر 91 19:38
من قربون توی 99 سانتی

آره خاله جون.... از کجا پیداش کردی؟


خاله ی نـــــــورا!
24 آذر 91 19:40
اهان آدرس رو اشتباه گذاشتم
مامان امیر علی پسر اژدها سوار
25 آذر 91 10:58
عزیزم خوبه که انقدر خالشو دوست داره البته خاله به این ماهی مگه میشه کسی دوسش نداشته باشه

حرف حق جواب نداره
مامان سيد محمد سپهر
25 آذر 91 13:41
سلام نمي خواستم فقط صحبت كرده باشم.نمي خواستم از خودم بگم مي خواستم از همه كساني كه خاطرشون برام هنوزم ارزش داره و هيچ وقت فراموششان نمي كنم گفته باشم منتظرم...
خاله حلیمه
25 آذر 91 14:52
فدا قدو قامت دترم بشم که بزرگ شده خانوم شدهفدای نگاه کردنش بشم واسه اش اسپند دودکن


چشم خاله
شهرزاد مامان حسین
25 آذر 91 19:57
الهی جونم. واقعا جیگر طلااست. خدا حفظش کنه
رضوان مامان رادین
26 آذر 91 17:18
ماشا.... دخمل کوچولوی ما چقدر بزرگ شده ،خانوم شده
دایی رسول
27 آذر 91 13:16
فدااااااااااااااااااااااااااااابشممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

باشه. فدااااااااااااااااا بشووووووووووووووووووووو