ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

ریحانه راننده کامیون میشود

1391/9/24 0:18
نویسنده : خاله مرمر
670 بازدید
اشتراک گذاری

1391/9/15

بعد از ظهر مامانی و ریحان و مادرجون و پدرجون رفتن بیمارستان عیادت آقاجون، وقتی هم برگشتن من تازه میخواستم بخوابمو دراز کشیده بودم. ریحان بعد از چند دقیقه قصد داشت بیاد بالا اما مامانی و مادرجون هی میگفتن نرو بالا کسی بالا نیست اما ریحان میگفت میخوام برم خاله مرضیم. بالاخره راضیش کردنو بردنش تو اتاق اما من خودم دلم طاقت نگرفت و رفتم پایین پیش جیگرم. به محض دیدنم گفت آناس داری؟؟؟ شکلات داری؟؟؟ گفتم نه ندارم. 

غروب قبل از اذان مغرب خواستم برم دم مسجد از پدرجون پول بگیرم واسه خرید کتابای ارشد که ریحان هم دوید رفت پالتو شلوارشو دست گرفت و گفت منم میام. مامانی هم لباسشو پوشید و ریحان همراه من اومد. وقتی برگشتیم خونه رفتم تو اتاقم تا آماده بشمو منتظر خاله حلیمه بودم ریحان اومد پیشم گفت بیرون بری؟ گفتم آره. گفت منم میام گفتم نه من میخوام برم آمپول بزنم چون سرما خوردم اگه تو هم میخوای آمپول بزنی بیا گفت نه من میام بیرون منتظر میمونم تا بیای. وقتی خاله حلیمه زنگ در رو زد ریحان جیغ زد آخ جون خاله حلیمه اومد زودتر بریم.

با هم اومدیم پایین ریحان هم رفت دم در خونه وایستاد و میگفت اجازه نمیدم در رو باز کنی. خاله حلیمه گفت ما میخوایم بریم آمپول بزنیم اگه اجازه بدی بریم برات اسباب بازی میخریم. ریحان هم اجازه داد و گفت خوشمزه بخر زودتر بیاین.

منم تو بازار واسه جیگرم یه کامیون خریدم. وقتی برگشتم خونه ریحان کامیون رو دید و گفت آخجـــــــــــــــون ماشین خریدی؟ خاله مرضی ماشین بزرگ بخر. بعدشم با هم کلی کامیون بازی کردیم. 

شب تو اتاق دایی مجتبی هی با موبایلهای دایی ور میرفت و وسایلشو بهم میریخت آخرش دایی گفت خاله ریحان رو بگیر داره عصبانیم میکنه ریحان هم با شنیدن این حرف دوید و یه وسیله دیگه از کمد دایی برداشتو انداخت زمین بعدم با حالت قهر از اتاق خارج شد.

وقتی اومد تو اتاقم داشت شصت میخورد دعواش کردم گفت میخوام برم پیش مامانم. بعدم رفت دراز کشید و با دستش جلو صورتشو گرفتو گفت من قهرم الکی هم صدای گریه کردن از خودش در میاورد و میگفت قهر کردم دارم گریه میکنم از دست تو. گفتم اما من با شما قهر نیستم کار بد کردی دعوات کردم. داشتیم با هم حرف میزدیم که دایی مجتبی هم اومد تو اتاق اما ریحان اصلا متوجه ورودش نشد. وقتی یهو دایی رو دید چنان خندید و گفت دایی بیا بوست کنم بعدم دایی و منو بوس کرد و باهامون آشتی کرد. قربون جیگره مهربونم برم. وقتی دایی از اتاق رفت بیرون ریحان گفت ای کلک ناقلا

بعدشم با هم رفتیم پایین و بعد از چند دقیقه خوابش برد. 

واسه دیدن عکسها برو ادامه مطلب

ریحان در حال خاله بازی و انتظار برای گرفتن آدامس

ریحان در حا گرفتنه ادامس

1

ریحا بعد از گرفتن آدامس

1

1

1

این از کامینونی که واسه جیگرم خریدم

1

جیگرم بعد از کلی شیطنت در حال خواب دیدن هفت پادشاه

1

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

رضوان مامان رادین
15 آذر 91 23:41
چه کامیون خوشگلی دست خاله مرضی درد نکنه.شبیه کامیون رادینه... خوش بحال مامانی ریحان جون که ریحان خوابیده.والا رادین تا یک بیدار میمونه و پوستمونو میکنه
مامان طاها
15 آذر 91 23:52
ریحانه جون چقد ناز خوابیدی کتمیونت خیلی نازه میدی طاهای منم باهاش بازی کنه
خاله ی نـــــــورا!
16 آذر 91 21:05
اه چه کامیون خشکلی مبارک باشه خانوم خانوما
خاله حلیمه
23 آذر 91 14:08
دست خاله مرمردرد نکنه کامیونش ناز(منم نظر دادم)فدا خنده ریحانه جونمممممممممممممممممممممممم بشم عزیز خاله