یه بوس خوشمزه
سلام سلام صدتا سلام
امشب خوشحالم. . . . همینه که هست. هر کی مشکلی داره بگه تا حلش کنم
میدونین چرا خوشحالم؟؟؟؟؟؟؟؟
نه نمیدونین، امشب جیگرم بوسم کرد. یه بوس خوشمزه و جیگر آب کن
دل همنون آبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب جیگرم همراه مامانی و بابایی اومد خونمون. تو بغلم بود و با اشتهای تمام در حال خوردن بادمجون بود. مامانی بهش گفت ریحانه با لب و لوچه روغنی خاله مرضی رو بوس کن. ریحانه هم زودی بوسم کرد.
آخ نمیدونین چقدر خوشمزه بود.بعدشم با دستمال صورتمو پاک کرد. کلی دلم ضعف رفت
مامانی میگفت مامان بزرگ و عمه طوبی رو هم اصلاً بوس نمیکنه. اونا بیچاره ها هم آرزوی یه بوس از ریحانه رو دارن.
واقعاً این چند وقتی که بوسم نمیکرد خیلی بهم فشار میومد. همش به این فکر میکردم که چرا ریحان دیگه بوسم نیمکنه؟ چرا دیگه دوسم نداره؟ شاید باورتون نشه ولی واقعاً ناراحت بودم
اما امشب کلی خوشحال شدم
تو حیاط منو مامانی و ریحانه با هم توپ بازی کردیمو جیگرم یه عالمه خندید.
یه بارم دستش خورد به گل و پشت دستش خراش برداشت. موقع شام وقتی ترشی آلبالو میخورد ترشی ریخت رو خراشش و ورم کرد. مادرجون هم واسش پماد مالید. جیگرم چند دقیقه همینجور دستشو صاف داشت تا به جایی نخوره.
موقع شام پدرجون بهش گفت ریحانه فردا میخوام برم کوه باهام میای؟ گفت نه، گفت چرا نمیای؟ ریحان گفت تَندا برو(تنها برو) با بابایی میرم.
امشب وقتی داشت میومد عروسک پت رو با خودش آورد. مامانی میگفت ما همیشه میگیم پت و مت. اون فکر میکرده اسم یکیشون هست پتو و یکی دیگه مت.
میگفت امروز به مامانی میگفت بیا بهم پتو بده. مامانی هر چی تو اتاق نگاه میکنه میبینه پتو نیست. ریحانه هم اصرار داشت که پتو بده. آخرم با دست به مامانی نشون داد که اینا پتو بده. نگو منظورش همون پت بوده.
بعد از شام هم بهم گفت بیا بریم دَدَ راه بریم. دستمو گفت و با هم رفتیم تو کوچه یه کم قدم زدیم و بعدشم رفت خونه
نگاه جیگرم داره دستشو که زخم شده رو به عروسکش نشون میده