ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

مشروح اخبار

1391/6/28 21:29
نویسنده : خاله مرمر
664 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام خدمت خوانندگان عزیز

این جانب خاله مرمر از شبکه خبریِ مرمری در خدمت شما عزیزان هستم

ریحانه جیگر طلا دیروز به همراه جناب پدر و سرکار مادر به مطب دکتر مراجعه کرده و دکتر تشخیص فرمودند که آقااااااااااااا جیگره ما گلوش چرکی شده

از اینرو یه شیاف دیکلوفناک مرحمت فرمودند که در سه سوت تب جیگر رو پایین آورده و الان جیگر در سلامت به سر میبره.

بنده هم امروز ظهر نقشه تلپ شدن رو طرح ریزی و در یک عملیات انتحاری عملی کردم. 

الان هم در منزل جیگر کنگر خورده و لنگر انداختم

جای دوستان سبز

شب همگی با هم رفتیم نمایشگاه پاییزه و برای جیگرطلا دفتر نقاشی و مداد رنگی و چندتا چیز دیگه خریدیم که به زودی عکسشو میگذارم

راستی خاله سارا جیگره مائی،شکلک هآی نآزنین شرمنده که دیر از حال ریحان با خبرتون کردم

به زودی با خبرهای جدیدتر بر میگردم


الان اومدم خونه خودمون، ریحانه جونم وقتی خواب بود فلنگو بستم.

دیشب تو خواب بارها بیدار شد و گریه کرد، اصلا نمیدونم چش شده بود. حتی یه بار با گریه بیدار شد و میخواست لباسشو در بیاره و میگفت خوشگله بشوشم.

با کمک مامانی لباسشو با گریه در آورد و هی میگفت خاله مرضی پاشو بریم خوشگله بشوشم. منم که اونقده خواب داشتم میخواستم سرمو بکوبم به دیوار.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم
 www.pichak.net
 كليك كنيد

مامانی یه لباس خوشگله واسش آورد ریحانه هم با گریه لباسو بغل زد و تا صبح لخت خوابید.

دیشب جیگرم بد توهمی شده بود.

دیشب بابایی رو زمین به شکم دراز کشیده بود و داشت کتاب میخوند. ریحانه هم وقت رو غنیمت شمرد و رفت رو پشت بابایی.

وقتی بابایی از جاش بلند شد ریحانه رفت جای بابایی دراز کشید و هی کتابو ورق میزد و به من میگفت خاله مرضی بیا رو پشتم

منم سرمو گذاشتم رو پشتش. تازه بهم میگفت بیا بالاتر. یه بار گفت خودکار بده گفتم ندارم برو تو اتاق بگیر. تا بلند شد که بره تو اتاق رفتم رو جاش دراز کشیدم و به مامانی گفتم بیا رو پشتم. ریحانه تا این حرف رو شنید دوید و گفت خودکار نمیخوام پاشو پاشو

تازه جیگرم دیشب کلی تمیزکاری کرد. تمام کشوهاشو مرتب کرد. عکسهاشو میگذارم تو ادامه مطلب

جیگر طلا در خواب شیرین بعدازظهر

1

اینم از سطل و بیلچه شن بازی که از نمایشگاه واسه جیگرم خریدم

1

اینام از دفتر نقاشی و مداد رنگیهای جیگرم

1

خب حالا دیگه وقت مرتب کردن کشوهاست

1

1

حالا نوبت کشوی دومه

1

1

خب حالا چیکار کنم

1

ای بابا پشت کشوها هم کثیفه و باید تمیز بشه

1

آخ جون یه چیز جدید پیدا کردم

1

چقدر همه جا مرتب و تمیز شده. مامانی یاد بگیر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان محمدرهام جون
27 شهریور 91 0:13
خداروشکر که جیگر الان خوبه وخریداشم مبارکش باشه
سمیرا
27 شهریور 91 1:31
خدارو شکررررررررررررررررر که دخملمون خوبههههههههههههه
سارا
27 شهریور 91 12:51
دستت درد نکنه خاله جان شما سرور مایی خداروشکر که ریحانه جونم خوبه راستی کاش همه خبرگذاری ها مثل شما خبر میگفتن یکم روحمون تازه میشد
مامان امیر مهدی
27 شهریور 91 14:25
سلام خاله جون ممنون که بهمون سر زدین ما از مسافرت برگشتیم شرمنده که یه مدت نبودیم بهمون سر بزنید
ستاره زمینی
27 شهریور 91 16:00
خدا را شکر که سرحالی.
مامان میعاد
27 شهریور 91 16:38
الهی وقتی بچه ها مریض میشن حوصله ی هیچی برای مادرا نمیمونه حالا خاله رو نمیدونم دختر کدبانو که میگن به ریحانه میگن
bootimar
27 شهریور 91 21:01
عموما بچه ها اهل پز دادن واسه هر کاری نیستنا طفلی صب تا شب همه کارای خونه رو انجام میده عکسشم منتشر میکنید واه واه واه دستاش پینه بست اینقد تمیز کاری کرد

خب شما که اینقدر دلسوزی دست بجنبون و یه کمکی به این بچه بده.ثواب داره، شما هم که خیلی دنبال کار ثوابی هستی.
فاطمه جون
21 آبان 91 14:47
سلام جالب بود.