دست جیگر طلا بوو شد
سلام
امروز صبح یه اتفاق ناخوشایند واسه دخترم افتاد. جیگر طلا صبح از خواب که بیدار شد رفت سراغ بازی، در حال بازی کردن یهو زمین خورد و آرنج دستش در رفت. الهی خاله بمیره الهی خاله فدا دستت بشه. جیگرم اصلا طاقت درد رو نداره کلی گریه کرد. مامانی و بابایی هم جیگر طلا رو بردن بیمارستان، از دستش عکس گرفتن اما دکتر گفت چیزی نیست اما بازم جیگر طلا بی طاقتی میکرد. مامانی و بابایی جیگر طلا رو بردن یه بیمارستان دیگه اما این دکتر خوب فهمید که آرنج طلا در رفته و واسش جا انداخت. حالا دیگه حال جیگرم خوبه و میتونه دستشو تکون بده. الهی من بمیرم که اینقدر درد کشید. الهی کور بشه هر کی که دخترم رو چشم میزنه. وقتی مامانی زنگ زد و این اتفاق رو واسمون تعریف کرد کلی ناراحت شدم. الانم منتظریم تا جیگرطلا ناهار بیاد اینجا. واسه دیدنش لحظه شماری میکنم.
ایشاالله همیشه دخترم از چشم حسود و بدخواه در امان باشه و همیشه تن سالم داشته باشه.