ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

مهمونی خونه خاله حلیمه

1392/3/31 13:58
نویسنده : خاله مرمر
982 بازدید
اشتراک گذاری

 1392/3/30

سلام

دیروز بعد از ظهر خونه خاله حلیمه دعوت بودیم. همون دوره ماهانه

باباییه ریحانه هم شب قبلش همراه آقاجون و عزیز رفت تهران برای عمل قلب عزیز. ظهر وقتی خونشون زنگ زدم ریحانه گوشی رو گرفت و کلی صحبت کردیم. گفت بعد از ظهر میخوام بیام خونه خاله حلیمه. گفتم چی میپوشی؟ گفت پالتو. گفتم هوا گرمه پالتو نپوش. گفت: نه خاله حلیمه منو دوست داره وقتی اومدم اونجا برام کولر روشن میکنه خنک بشم. بعدم گفت من آژانس میگیرم میام دنبال شما با هم بریم خونه خاله.

بعد از ظهر هم مامانی و ریحانه با ماشین خودشون اومدن و ریحانه میگفت مامانی رانندگی کرد کیف داد.

وقتی طهورا جون اومد یه کیف کوچولو رو انداخته بود دور گردنش. ریحانه با دیدن اون کیفه و اون مدل گردن انداختن هوایی شد و میگفت مامانم هیچ وقت برام کیف کوچولو نمیخره که بندازم گردنم. حالا خودش یه کیف شیک داره که عین یه خانم با کلاس دستش میگیره.

تا آخرم ریحانه گیرش به اون کیفه بود و همش دستش میگرفت.

غروب وقتی پدرجون و عزیز اومدن دنبالم ریحانه زودی پرید تو ماشین ما و هر چی مامانی گفت بیا بیرون راضی نشد. ما هم ریحانه رو از مامانش دزدیدیمو با خودمون بردیم خونه. تو راه یهو شصتشو کرد دهنشو معلوم بود خواب داره بعدش گفت خاله مرضی من میخوام برم خونمون. گفتم الان دیگه نمیشه گفت نه میخوام برم. مادرجون هم با وعده بستنی و شکلات راضیش کرد که بمونه. تا 2 دقیقه بعدشم تو بغلم خوابش برد

وای که چه حالی میده وقتی تو بغلت میخوابه و نگاش میکنه. تازشم وقتی شب از خواب بیدار شد و جیش داشت همون اول صدا زد خاله مرضیییییییی جیش دارم. اصلا هلاک این صدا زدنشم. منم با سرعت زیاد دویدم رفتم پایین تا بگیرمش که بین راه بازومو کوبوندم تو دیوار.

یعنی کم مونده بود فدای راه جیشه ریحانه بشم.خخخخخخخخ

آخر شب چون مامانی خونه تنها بود پدرجون و مادرجون و ریحانه رفتن پیشش و خوابیدن همونجا موندن

 امروز تولد مامان زهراست. اما بابایی نیست که براش جشن بگیریم. ولی وقتی  بابایی اومد از شرمندگیش در میایم.

مامانی تولدت مبارککککککککککککککککککککککک

ریحانه جونی و طهورا جونی

ایشون هم فسقل خان بنده. امیرعلی خان

خواهر زاده دارابی بنده که میشه نی نی آبجی رضوانم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله حليمه
31 خرداد 92 20:51
سلام به همه من اومدم با يه وقفه چندماهه فدا دترم بشم كه مهماني اومد خونه خاله اشتولد ماماني مباركبه به گل پسرمون بالاخره ديديديم


بـــــــــــــــــــــــــــــــــه خاله حلیمه چه عجب از این طرفا؟؟؟؟خوش اومدی
خاله پسرمونو ببین چقده شبیه فسقلیه. من که با دیدنش ناخودآگاه نیشم باز میشه
رضوان مامان رادین
31 خرداد 92 22:45
ای جونم ریحان خاله ...خاله جون زودتر اپ کندیگه....
امیر علی ماشا... چقدر نازه ....دیگه اسم مامانشم که رضوانه نور علی نوره


چشم مامانی سعیمو میکنم.
آره دیگه نور علی نور به همین میگن
دسته گل
1 تیر 92 7:14



این گل و این نیش باز واسه چیه؟؟؟؟؟
دسته گل
1 تیر 92 18:36
خدمت بعضی ها عرض شود
قراره تولد امام زمان منصور عقد کنه

امیر علی سلام میرسونه
امیر علی چند روزه دیگه پشه نیشش نمیزنه
مچکریم روحانی


خدمت بعضیها عرض شود از خیلی وقت پیش در جریان بودم, امروز هم با خودش حرف زدم. دماغ بعضیها بسوزد
قربون پسرم که مثل خاله مرمرش اینقده شیرینه
بالاخره این داداش منصور ما هم داماد شد
روحانی مچکریم
مامان محمدرهام جون
4 تیر 92 13:07
همیشه به مهمونی،حالا کولررو روشن کرد خاله یا نه!!!!!امیرعلیتون خیلی نازه هزار ماشالله