ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

ریحانه خانم لج باز

1392/2/4 14:44
نویسنده : خاله مرمر
375 بازدید
اشتراک گذاری

 1392/2/2

سلام

شنبه اخر شب مامانی و بابایی اومدن دنبالم که برای فردا ریحان تنها نمونه. ریحان هم که تو ماشین نشسته بود و کمربندشم بسته بود. اما بسیور بسیور بداخلاق و سرسنگین بود........ حتی با یه من عسل هم نمیشد خوردش........

حتی اگه زیر چشمی هم نگاش میکردم جیغ میکشید و عصبانی میشد، شصتشو کرد تو دهنشو نشسته چرت میزد. بابایی هم اونقدر تو شهر ما رو چرخوند تا ریحان خانم بخوابه

قبل از اینکه بیان دنبالم پا درد شدیدی گرفته بودم و حالم خوب نبود. دیگه وقتی رسیدیم خونشون نزدیک بود از درد گریه کنم. با قرص و گرمای شومینه آروم شدم. صبحم با سر درد شدیدی بیدار شدم و ریحان هم وقتی بیدار شد مثل همیشه دنبال بابایی و مامانی میگشت.

اینقدر سرم درد میکرد که اصلا حال حرف زدن نداشتم، ریحان هم وقتی این حال منو دید خیلی مراعات کرد و آروم آروم باهام حرف میزد و اصلا اذیتم نکرد.

ظهر مشغول نقاشی کشیدن بودیم که مامانی اومد. منم قرص خوردمو سرم که آروم شد یه کم با ریحان خوابیدم. بعدشم با هم رفتیم تو حیاط که توپ بازی کنیم. عمه طوبی هم بود. سه تایی بازی کردیم و ریحان خیلی بهش خوش گذشت و خندید.

وقتی هم عمه میخواست بره خونشون ریحان لج کرد و به زور مجبورش کرد بیاد بالا. آخرشم عمه طوبی یواشکی از دست ریحان در رفت.

غروب بابایی ما رو برد بازار، ریحان هم تو بازار همش میگفت کاپ کورن میخوام. خیلی کاپ کورن دوست داره. به برکت ریحانه ما هم دلی از عزا در آوردیم.

وقتی بابایی براش کاپ کورن گرفت داد دست ریحان. ریحانم گفت: پس این دستم چی؟ این دستم خالیه

گفتیم خب باید یه دستت خالی باشه که بتونی غذا بخوری، گفت نه این دستمم باید داشته باشه. بابایی هم از عمو ذرتی یه لیوان گرفت که خانم شاکی شد پس قاشقش کو؟ حالا که قاشق گرفت گفت اینکه خالیه!!!!!!!!!!!!!

مامانی هم از ذرت خودش ریخت برا ریحان و ادا اطوار خانم کم شد.

آخرشم قد یه قاشق ذرت اضافه آورد و گفت میخوام بدم دایی مجتبی.

واسه شام هم خونه مادرجون بودن 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رضوان مامان رادین
2 اردیبهشت 92 22:17
بده بچم یکسره می می میخواد و شما هم به هوا بچه میخورید کلوچهاون یک قاشقم کلی غنیمته..ببینی بچم چقدر داییشو دوست داشته


دیگه دیگه
آره دیگه، یکی پیدا نمیشه واسه ما از این لاوها بترکونه ، دلمون خوشه خواهرزاده داریم
مامان میعاد
3 اردیبهشت 92 13:11
ووووی ووووی از این اداهای دخترونه ولی پسرا هم همینطورن میعاد که واویلاست.


اوه اوه، همشون واویلان