ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

ضیافت شام به همراه خاله مرمر

1392/1/11 14:57
نویسنده : خاله مرمر
420 بازدید
اشتراک گذاری

 1392/1/10

سامبولی

جونم براتون بگه، دیروز بعد از ظهر منو خاله حلی رفتیم خونه ریحانه جونی عید دیدنی. البته من که همیشه اونجام اما ایندفعه برای همراهیه خاله حلی رفتم. اولش که ریحان خانم در حال ناهار خوردن بود و منو خاله حلی هم با اینکه ناهار خورده بودیم اما باز کنار جیگر دوباره سوخت زدیم به بدن

بعدشم که مامانی برامون چایی آورد و یادش رفته بود که برای جیگر چایی بیاره. تازه رفته بود تو آشپزخونه که براش چایی بریزه. ریحانه هم با اون نگاه های پر از شیطنت و نقشه هی منو نگاه میکرد هی شکلاتها رو میپایید. منم که متوجه نقشه شومش شده بودم ظرف شکلاتها رو برداشتم که بگذارم رو اُپن یهو ریحان بی هوا دستشو گذاشت رو چایی داغ رو میز. 

الهی خاله فداش بشه. بچم دستش سوخت. ما سه نفرم زودی پریدیم ریحان رو گرفتیمو مامانی که ترسیده بود ریحان رو برد تو دستشویی و چون نمیدونست کجاش سوخته کل بدن ریحان رو آب زد.

خاله حلی زودی گفت بیارش بیرون آب بهش نزن تاول میزنه. منم سریع یه سفیده تخم مرغ رو با همزن زدمو گذاشتیم رو دست ریحان. بچم اولش خیلی گریه کرد. اما کم کم آروم شد و بعد از یه ساعت خدا رو شکر تخم مرغه کاره خودشو کرد و تمام قرمزیه دستشم محو شد.

غروب که خاله حلی رفت خونه من پیش ریحان موندم که شب بریم بازار. بعد از اذان همگی رفتیم بازار و تو بازار خیلی گشنم شد. واسه همینم پیشنهاد دادم که امشب شام رو بریم رستوران. اولش مامانی و بابایی کمی مخالفت کردن اما بعدش مامانی گفت خیلی وقته شام رستوران نرفتیم و امشب بریم.

بالاخره راضی شدن و رفتیم رستوران رضائی. تا غذامون رو بیارن دیگه اونقدر گشنمون شده بود که از گشنگی ضعف رفته بودیم. 

همیشه منو مامانی کباب با نون میگرفتیم و بابایی چلو کباب میگفت. این دفعه منو مامانی هم چلو گرفتیم برای اولین بار بس که گشنمون بود چلو رو با نون تا تهش خوردیم. نایت اسکینجاتون خالی غذاش خیلی خوشمزه بود.

ریحان هم یه کمی مرغ خورد اما بیشتر ماست و دلستر میخورد. مامانی هم براش گوشت و نون برداشت که آخر شب تو خونه گشنه شد بده بخوره.

بعد از شام هم اومدیم خونه مادرجون. 

راستی یه چیزی: من و اطرافیان وقتی حرفها و کارهای ریحان رو میبینم همش به این فکر میکنیم که اینا چطور خیلی چیزها رو متوجه میشن. چیزهایی که دربارشون توضیح ندادیم. چیزهایی که ما خودمون تو سن بالا میفهمیدیم. واقعا کارهای بچه های الان برامون عجیبه.

چند روز پیش مامانی و ریحان در حال دیدن کلیپ گروهی امسال آ ک ا د م ی بودن که وقتی تصویر آدرین رو نشون میده ریحان به مامانی میگه: مامانی نگاه کن این آقاهه ابروهاش گرفته است.

مامانی که چشماش از تعجب گرد شده بود گفت نه. اما ریحان گفت نه مامانی نگاه کن ابروهاش گرفته است.

واقعا برام سوال شده که ریحان از کجا میدونه فرق ابروی گرفته و نگرفته چیه!!! اصلا ابرو گرفتن یعنی چی!!!!!!!

یا مثلا قضیه همون پول داشتنش و خرج نکردنش. چطور میفهمه که وقتی میخوایم با پولش خرید کنیم ما رو بپیچونه!!!!!!!!!!!!!

وقتی به اینها فکر میکنم به این نتیجه میرسم که ما واقعا خنگ بودیم.

دوست جونیایی که میخواستن چشمشون به جمال خاله مرمر روشن بشه زودی برن ادامه مطلب

و در آخر، خوشتیپه خوشتیپها، خاله مرمره خوشتیپ نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله
12 فروردین 92 16:22
خاله خیلی لاغر شدی

اولاً من همیشه لاغر بودم. بر منکرشم لعنت
اونوقت شما کدوم خاله ای؟؟؟؟؟

رضوان مامان رادین
13 فروردین 92 20:54
به به چه خاله خوشتیپی


به به به دقیقاً
مامان میعاد
14 فروردین 92 21:29
ممنون از اینکه به خواسته ی ما توجه میکنید
اول میگفتم ریحانه به باباش شبیه اما الان میگم به خاله ش هم شبیه یه کم.
اینقدر دوست دارم یکی لباساشو اینطوری ست میکنه و میپوشه. معلومه توی ست کردن لباسات ماهریا
بازم ممنون و از دیدنت خوشحال شدم بانو


خواهش مینموییم
همه میگن ریحان شبیه بچگیهای منه. مخصوصا کولی بازیاش
نظر لطفته مامانی.
مریم
10 اردیبهشت 92 3:02
نوشته هایتان منو به سالهایی برد که مجرد بودم و از دختر خواهرم مراقبت می کردم.من و اون هنوز مثل دو تا دوست هستیم.موفق باشی

خوشحالم که نوشته هام شما رو یاد روزهای خوشتون انداخت.
امیدوارم منو ریحانه جونم همیشه مثل دو تا دوست باقی بمونیم.