ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

عید دیدنی از جیگرطلا

1392/1/5 2:11
نویسنده : خاله مرمر
514 بازدید
اشتراک گذاری

 1391/1/4

سامبولی بلیکم

جیگرطلا حال شما؟؟؟؟ چه میکنی با زحمتهای ما؟؟؟؟؟ خوفی؟ خوشی؟؟؟ سلامتی؟؟؟؟؟؟؟

عید شما مبارک، صد سال به این سالها. هر روزتان نوروزف نوروزتان پیروززز

دم شما گرم دیگه. امشبو خوب ازمون پذیرایی کردی. درسته که همون اولا تو بغل بابایی خوابیدی اما بازم دمت جیز

.

.

.

چیه خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

اصلا دوست دارم هی واسه جیگرم هندونه پرتاب کنم. هی راه برم واسش نوشابه باز کنم. مشکلیه؟؟؟؟ چیه همه گوش وایستادین ببین ما چی میگیم؟

زشته خو. برین به کارتون برسین................

نه حالا نمیخواد برید. تا اینجا که اومدین گوش وایستین ببینین بقیش چی میشه.

عرضم به حضور انور شما 

ما امروز بعد از ظهر به همراه مادرجون و مامانی و جیگرطلا یه سر رفتیم خونه خاله حلی عید دیدنی و آجیلامونو خوردیمو عیدیهامون رو هم گرفتیم و برگشتیم خونه ریحانه خانم.

درست شنیدین........... عیدیهامون رو گرفتیم........... یعنی منو ریحان عیدی گرفتیم......... چیه خب؟؟؟ درسته که دیگه یال و کوپال دارم ولی دلم کوچولوئه..... شمام اگه پولات زیادی کرده میتونی به عنوان عیدی به من.......... با جان و دل میپذیرم.

خب..........داشتم میگفتم. . . 

ما امشب شام خونه جیگرطلا تلپ بودیم. ریحانه خانمی هم که خسته بود اولش گفت بیا دراز بکشیم برام غصه بگو. بعدشم یهو وسط قصه بلند شد که نمیخوام بخوابم. عروسک خرسه که خیلی هم بزرگه رو بغل کرد و خواست از اتاق بره بیرون اما اونقدر عروسکش بزرگه که نتونست ببرتشو خودش زمین خورد. واسه همینم اونی که همقد خودشه رو برداشت. همینجورم تو راه هی به عروسکش میگفت ای جانم..... عزیزم.......نازم.........گریه نکن

منم که دیدم این خانم دیگه بخواب نیست رفتم تو آشپزخونه کمک مامانی. بعدشم که دایی مهدی و زندایی اومدن و بعد از اونها هم پدرجون اومد. تازه کمی از حضورشون میگذشت که ریحانه خانمی تو بغل بابایی رو صندلی کابویی و تاب خوردن خوابید.

بعدشم ما موندیمو حوضمون............ ریحانه خانمی از دیشب تو اتاق خودش و روی تخت خودش میخوابه.

امشب هم به روایتی شهادت حضرت فاطمه است و بعد از شام به درخواست زندایی دور هم زیارت حضرت فاطمه رو خوندیمو کلی دعا کردیم. 

بعدشم مامانی فیلم ریحانه رو گذاشت که چند روز پیش گیر داده بود میخوام ظرف بشورم. خانم برا خودش صندلی گذاشت و رفت بالاش بعدم شروع کرد به ظرف شستن. بابایی هم که میخواست کمکش کنه اجازه نمیداد و همش میگفت تو برو تلویزیون ببین. بابایی هم موقع رفتن گفت پس من میرم پرتقال و لیمو بخورم. ریحانه که هم دلش پیش پرتقالا بود هم ظرفا، هی نگاه میکرد ببینه پرتقالا خورده شده یا نه........

یه بارم که بابایی گفت من همه رو خوردم ریحانه تو حال ظرف شستن بهش بر خورد و قهر کرد. بعدش هی میگفت بابایی من کارم که تمام بشه میام پخالا میخورم. آخرشم که خانم دست بردار نبود و مجبور شدن برقا رو خاموش کنن و تاریک بشه تا بی خیال بشه.........

دخترم حالا دیگه واسه خودش کدبانویی شده......... از این به بعد میخوام روزا بیارمش خونه خودمون ظرفا رو بشوره..... فقط به خاطر ثوابشااااااااااااااا

امروز بهم میگفت میدونی کیفمو آقا گرگه خورد. من که خواب بودم آقا گرگه اومد کیفمو خورد. 

مامانی میگفت خانم کیفشو گم کرده.... هر چی هم میگشتن پیدا نمیشد اما از اونجایی که بنده حلّال هر مشکلیم کیف جیگرمو پیدا کردم. 

وقتی هم که ما برمیگشتیم ریحان خانم هنوز خواب بود.

 بدو برو ادامه ریحانه منتظره

اول از همه سفره هفت سین جیگرطلا

اینم از ریحانه خانم گوش به دست و شصت به دهن. در حال آماده باش برای خواب

از اونجایی که ریحان همیشه فراری از دوربینه رفتم جلوش و گفتم میخوام به خاله حلی اس بدم و مشغول حرف زدن با بابایی شدم اما همینجور عکس میگرفتم. ریحانه خانم هم که زرنگتر از ما، زودی فهمید و گفت این اس نمیده داره عکس میگیره

اینم از دختر کدبانو و زحمت کش ما

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

رضوان مامان رادین
6 فروردین 92 0:44
الهیییییییییییییی فداش با اون ظرف شستنش....بچم برعکس منه من که از ظرف شستن فرارییییییییییم چه جورررررررررر...خدا را شکر آقا گرگه کیف جیگر طلا را پس داد هااا


مامانی منم خوب ظرف میشورماااااااا
بیچاره بابای رادین. . . دلش خوشه که زن گرفته
به قول ریحان آقا گرگه منو دوس داره منو بوس میکنه.
حالا یه روز باید این آقا گرگه رو خفتش کنم ببینم مگه خودش خوار مادر نداره که هی میاد ریحان رو میبوسه
مامان محمدرهام جون
6 فروردین 92 16:07
و بر آمد بهاری دیگر مست و زیبا و فریبا ، چون دوست سبدی پیدا کن ، پر کن از سوسن و سنبل که نکوست همره باد بهاری بفرست : پیک نوروزی و شادی بر دوست!
مامان میعاد
6 فروردین 92 21:42
میعاد اومده پیشم میگه داره چیکار میکنه میگم مامان اسمش ریحانه ست داره ظرف میشوره.
اینقدر عیدی گرفتن خوبه که نگو


قربون جفتشونننننننننننننننن
خیلی خوبههههههههههههههه، لذتی که در عیدی گرفتن هست در سبزی باقالی پلو با ماهیچه نیست