جلسه قرآن
سلام
امشب جلسه قرآن خونه ریحانه جونم بود. منم که بعد از ظهر رفته بودم دانشگاه و پایان نامم رو تحویل استادم دادم. اونم درباره کار باهام صحبت کرد و میزان حقوقمو بهم گفت. کلی ذوق کردم اما جلوش خودمو بی تفاوت نشون دادم. فقط استرس گرفتم نکنه یه وقت پیشش ضایع بشمو بگه تو که کار بلد نیستی. آخه تا حالا توی این چند ترمی فقط من و دو تای دیگه از دانشجوها کار با spss رو بلد بودیم. امروز گفت من از شما و اون دو تای دیگه خیلی راضیم و میدونم کار پایان نامتون در حد کارشناسی ارشده. خدا کنه به منم مثل اون دو تا بیست بده. توی دو ترم قبل فقط اون دو تا بیست گرفتن.
خب بگذریم. بعد از اذان رسیدم خونه جیگر. مامانی هم تمام کاراشو انجام داده بود و شب خاله اکرمو فاطمه هم همراه عمو سعید اومدن. ریحانه هم کلی با فاطمه بازی کرد.
یه بار فاطمه از ریحانه عصبانی شد و بعد از چند دقیقه که فاطمه قهر بود اومد پیش ریحان تا واسش نقاشی بکشه. ریحانه هم با چنان ذوقی به فاطمه گفت خاله زهرا عصبانی نیستی؟
آخر شب هم بعد از جلسه خانواده سه نفرشون منو رسوندن خونه.