یه روز پر حادثه
امروز بعد از ظهر دوره خونه خاله حلیمه دعوت بودیم. من که ظهر با خود خاله حلیمه رفتم خونشون و وظیفه کوزتی رو به نحو احسن به جا آوردم.
البته یه سری خسارت هم دادیم. خاله حلیمه از دیشب هی سرش بلا میومد. مثلا دیشب ظرف شکستو تیکه اش رفت تو کف پاش. امروز در شکلات خوری محکم افتاد زمین اما خدا رو شکر به خاطر جنس بسیار خوبش نشکست. دوباره موقع کار کردن وقتی خواست یه وسیله رو از روی کابینت برداره دستش خورد به لبه جا میوه رو کابینتو دستش پاره شد. البته پاره که چه عرض کنم. کاملا قاچ خورد و تا ته رفت. من که با دیدنش دست و پام شل شد. زودی مامان خاله حلیمه واسش پاندپیچی کرد تا شب که بره درمانگاه. دوباره تو مهمونی داشتیم حرف میزدیم که یهو صدای ترک خوردن اومد. یهو الکی و بدون هیچ دلیلی بستنی خوری که روی عسلی بود کلاً شکستو از پایه جدا شد. اوووووووووو قدر خســــــــــــــــارت. با اینکه کلی اسپند دود کردیمو صدقه هم گذاشتیم این اتفاقا میوفتاد. خدا رحم کنه
خدا رو شکر این بلاها فقط دور و بر خاله حلیمه میچرخید و به ما کاری نداشت خخخخخخخ من ته معرفتم
بعد از دوره بابایی اومد دنبالمونو به پیشنهاد من رفتیم بازار تا واسه جیگرم کوله و کفش بخرم. آخه واسه روز دختر و روز کودک چیزی واسش نگرفته بودم.
بعد از اینکه چند جا مغازه واسه کیف رفتیم بالاخره یه جا یه دونه کیف که سایزه ریحانه باشه پیدا کردیم. ریحانه هم زودی کیفشو گذاشت رو دوشش و سلانه سلانه تو پیاده رو راه میرفت.
بعدشم رفتیم کفش فروشی و واسه جیگرم یه کفش کتون آل استار خریدم. من عاشق این کفشام. وقتی ریحان پوشید خیلی به پاش میومد. واسه همینم با همون کفش رفت خونه مادرجون.
امشب ریحانه جونم واسم شعر عمو پورنگ رو میخوند و میگفت: دو دو دفندی. یه چیزی بگم بخندی؟؟؟ آره؟؟؟ من میگفتم آره. موشه گفت چرا قد بلندی؟؟؟ (اصل شعر: دودو افندی، وای که تو مثل قندی، یه چیزی بگم بخندی؟ موشه میگه به خرگوش: وای که چه قد بلندی)
بقیه عکسها تو ادامه مطلب
خانم جا کم آورده و رفته رو عسلی نشسته
باز داره تو ذهنش نقشه شوم واسه طهورا میکشه
من که تا یادم میاد امیرعلی همیشه واسه بازی پشت مبلها میرفت. امروزم همینطور بود. اصلا هم نمیگذاشت ازش عکس بگیرم
اینم از ریحانه جونی با کیف جدید