ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

میخوایم بریم کوه، کدوم کوه؟؟؟؟

1391/7/13 13:22
نویسنده : خاله مرمر
830 بازدید
اشتراک گذاری

صبح مامانی کلاس داشتو جیگرمو آورد خونه مادرجون و تحویل داد. تقریبا خواب و بیدار بودم که ریحانه و مادرجون اومدن تو اتاقم و ریحانه میگفت خاله مرضی خوابه. منم خودمو به خواب زدم تا بهم گیر نده.

یه ساعت بعد بیدار شدمو رفتم پایین. جیگرم در حال صبحانه خوردن بود. یه کم تلفنی با فاطمه زهرا و بعدشم با دایی رسول صحبت کرد. smile

صبح میخواستم برم بیرون تا از پایان نامه ام پرینت بگیرم. ریحان وقتی دید دارم لباس میپوشم گفت: خاله مرضی بری؟؟ -آره،، وقتی دید میخوام برم زودی اومد پیشمو گفت مانتو بده بپوشم. منم یکی از مانتوهامو تنش کردم. بعد گفت چادر بده. یکی از روسری هامو سرش کردم. 

یهو دیدم همشو در آورد و گفت تِرِم بده بزنم، (کرم). بهش کرم دادم و اونم زودی به سر و صورتش کرم مالید و بعدشم ازم عطر خواست. کلاً همه کارهایی که ما موقع بیرون رفتن رو انجام میدیم رو انجام داد. 

بالاخره با هزار ترفند سرشو گرم کردیمو منم فلنگو بستم.

وقتی برگشتم واسش یه بستنی خوشمزه خریدم که هر بار میخورد میگفت به به چقدر خوشمزه است. شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

بعدشم کلی شیطونیه دیگه کرد. تا اینکه مامانی از مدرسه اومد.

یادتونه اون هفته گفتم میخوایم بریم کوه؟؟ اما نرفتیم. حالا امروز میخوایم بریم کوه. 

احتمالا شنبه برمیگردمو از سفرمون مینویسم

 

1

1

1

1

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان سید کوچولو
13 مهر 91 13:44
چقدر خواهرزاده عزیزه...نههههههههههه سری به فسقل ما بزن تا شوهر کچل گیرت نیاد
سارا
13 مهر 91 14:19
به سلامت مواظب خودت باشی ها خاله جون خوش بگذرهههههههههه
مامان محمد و ساقی
13 مهر 91 22:18
سلام عزیزم.نگاش کن چه مانتویی پوشیده کوه خوش بگذره عزیزم
خاله ی نـــــــورا!
14 مهر 91 13:13
آخ جون بستنی سفر بی خطر و حسابی خوش بگذره خاله جون
مامان امیر مهدی
14 مهر 91 21:39
نازی چقدر مانتو بهش میاد عزیزم هنوز زوده که کرم به صورت گلت بزنی خراب میشه
مامان محمد و ساقی
15 مهر 91 0:18
سلام مرمر همین الان به فکرت بودم حلال زاده.اومدی؟ خوش گذشت؟

سلام مامانی، مرسی که به یادم بودی، یه ساعته پیش رسیدیم. واقعا جاتون خالی بود خیلی خوش گذشت