ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

من عروس دوست دارم

1391/7/6 21:18
نویسنده : خاله مرمر
709 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بعد از ظهر رفتم خونه جیگرطلا، وقتی از پله ها میرفتم بالا صدای جیگرمو میشنیدم که میگفت خاله مرضـــــــی، به محض ورودم به خونه هی میگفت خاله مرضـــــی عروس برم. من عروس برم. تو عروس بیا

امشب عروسی یکی از دوستای دوران دانشگاهه مامانیه. ریحانه هم از وقتی باخبر شده همش ذوق امشب رو داشته. وقتی داشتم میرفتم خونشون واسش یه کیک و سه تا بسته لواشک خریدم. اول کیک رو بهش دادم. بعد از نیم ساعت هم بهش گفتم میخوام بهت خوشمزه بدم. وقتی اینو شنید زودی دوید اومد پیشمو با لبخند نگاهم میکرد. گفتم اما شرط داره، باید اول اینجا بنشینی و ازت عکس بگیرم. اونم قبول کرد

وقتی لواشک رو دید چنان کیف کرده بود. 

بعد از لواشک خوردن منو مامانی در حال سشوار کشیدن بودیم که دیدم ریحانه جیم شده. از اتاق که رفتم بیرون دیدم ریحانه تند تند چندتا تیکه وسیله رو زیر پاهاش قایم کرده و نگام میکنه. وقتی رفتم جلوتر دیدم دور لبش یه خط قرمز کشیده. تازه شصتم خبردار شد که جیگرطلا لوازم آرایشی مامانی رو از تو کیف مامانی کف رفته و در حال آماده شدن واسه عروسیه.

مامانی که شروع کرد به بتونه کاری واسه عروسی. ریحانه هم زودی دوید رفت پیش مامانی و هر چیزی که مامانی میزد رو میگفت مامانی صورتم بزن. مامانی پیشونیم بزن. مامانی دماغم بزن

اونقدم میگفت تا مامانی واسش بزنه. مامانی هم هی واسش مرطوب کننده میزد

بعد از آرایش کردن ریحانه یه شیشه عطر آورد و میزد به تنش و میگفت خاله مرضی عطر خوبوشه (خوشبوئه)

بعدم گیره مو رو برداشتو اول با برس موهاشو ردیف کرد بعدم گیره رو لای موهاش فرو میکرد. دخترم زودتر از مامانی آماده شده بود.

وقتی مامانی آماده شد من از اتاق اومدم بیرونو رفتم رو مبل نشستم که دیدم ریحانه با لواشک تو دستش از اتاق اومد بیرون. گفتم با اجازه کی رفتی سر کیفم؟ بده به من

گفت نمیدم. هی تو اتاق راه میرفتو میگفت نمیدم. منم تو یه چشم به هم زدن از چنگش در آوردم.

اونم شروع کرد به گریه کردنو هی میگفت بده. گفتم گریه نکن تا بهت بدم. اونم دوید رفت دستمال گرفتو صورتشو پاک کرد و آروم و متین کنارم نشست. گفتم بگو ببخشید. اونم گفت بشید. اجازه داری للاشک بخورم؟ وقتی دید همینجور نگاهش میکنم گفت بوس کنم. بعدم یه بوس کرد و دوباره گفت بوس محکم کنم و یه بوس محکم کردsmile و گفت اجازه داری؟ من بچه خوبم

گفتم به شرطی که بازش نکنی. گفت باشه. وقتی لواشک رو گرفت کلی خوشحال شد و اونو گذاشت تو کیفش .هر بارم از تو کیف در میاورد و میومد پیشم بهم میگفت خاله مرضی نیقاه کن، دست نزنیا نیقاه کن

بعدم کیفشو گذاشت رو دوششو رفت طرف در، به منم میگفت شما همراه من میای؟ گفتم نه. گفت خونه باشی؟؟ گفتم آره. این جمله ها رو بالای ده بار تکرار کرد و منم هر بار جواب دادم. 

شب اولش منو رسوندن خونه مادرجون و خودشون رفتن عروسی. موقع رفتن هم ریحانه میگفت خاله مرضی شما نمیای؟؟ گفتم نه. میگفت بیا. من عروس دوست دارم. عمو تورنگ عروس دوست داره، آقا شیره عروس دوست دارهشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

عکس ها در ادامه مطلب

ریحانه در انتظار لواشک

1

ذوق ریحانه بعد از دیدن لواشک

1

1

1

1

1

ریحانه بعد از هنرنمایی

1

1

ریحانه در حال آرایش کردن

1

1

1

اینم از عروس خانم خودم

1

1

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان میعاد
6 مهر 91 23:36
چه عروس خوشملی
نمیدونی اینا چرا از لواشک اینقدر خوششون میاد

مامانی شما میدونی من چرا اینقدر از لواشک خوشم میاد؟؟؟ اگه میدونی به منم بگو
سارا
7 مهر 91 0:02
انشاالله خودت یه روزی عروس میشی ریحان جیگر اما البته قبلش خاله مرمر
rezvan
7 مهر 91 15:35
چه عکسات خوشگن جیگر طلا آپم بدو بیا خوشگله