ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

مهربان خاله

1391/6/31 20:12
نویسنده : خاله مرمر
596 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب گفتم که موقع خونه اومدنم ریحانه میگفت نرو، منم از اونجایی که بسیار بسیار مهربان تشریف دارم دلم طاقت نیاورد و امشب دوباره کوله بارم رو بستمو راهیِ منزل مهربان خواهر شدم

الان هم در جوار خواهر و شوهر خواهر و جیگرطلا هستم

جای شما هم خالی

جیگرم خیلی با آقاروباهه دوست شده و امشب میگفت لباسمو آقا روباهه تنم کنه.

راستی امشب میخوام عکس محصولات باغچه حیاطمون رو براتون بگذارم. دل همتون آببببببببببببب

این از زیتونمون که تو باغچه حیاطمون در میاد

1

این از آلوچه کوهی که تو خونه ییلاقیمون در میاد

1

خب حالا دلتون به اندازه کافی آب شد یا بازم بزارم؟؟؟؟؟ 

 رفتم سر یخچال مهربان خواهر دیدم یه تیکه کیک اونجاست و هی بهم چشمک میزنه و میگه بیا منو بخور. منم که میدونید، نتونستم دلشو بشکنمو گفتم باشه جیگر.

اما چون خیلی با ادبم به مهربان خواهر گفتم اجازه هست یه مقدار کیک بخورم. گفت میدونی من دیشب اصلا کیک نخوردم؟؟؟!!!

بعدش مهربان شوهر خواهر هم گفت منم دیشب اصلا کیک نخوردم

اونوقت من اینطوری شدمتعجب

اونوقت اون همه کیکو کی خورده؟؟؟؟تعجب لابد ریحانه دیگه!!!!منتظر

خو میخواین نخورم بگید نخور دیگه چرا نقش بینوایان رو واسه آدم بازی میکنین که جیگرمون کباب بشه

آغا نخواستیم بابا نخواستیم خانم نخواستیم عزیز نخواستیم 

حیف من که تنها کوزتی بیش نیستم، ژان وال ژانِ من کجاییییی؟؟؟؟؟؟ زودی بیا تا نیومدم لهت نکردم.

خخخخخ الان مهربان خواهر برای بنده کیک و چای آوردن.

ژان وال ژان دیگه نمیخواد زحمت بکشی. خودم حلش کردم

حالا جیگرم یه قند قایم کرده تو لپش و اومده میگه خاله نیقاه کن خوشگله، نازی کن. منم واسش لپشو نازی میکنم.

دوباره قندو میکنه اونور لپش و میگه اینجا رو نازی کن. جیگرم عشقه قنده. 

امشب جیگرم یکی از جوراباشو برداشتو پوشید بعدم رفت دمپایی مامانی رو برداشتو پاش کرد و هی رو سرامیکا راه میرفتو تق تق میداد.

منم رفتم ازش عکس بگیرم. وقتی فهمید گفت ای بابا عکس نگیر. گفتم نه عکس نمیگیرم اس ام اس میدم.

اونم چند دقیقه بعد رفت گوشی مامانی رو گرفتو اومد بهم میگه خاله مرضی عکس نمیگیرم اِنِس میدم.

گفتم چی؟ گفت انس میدم. تازه فهمیدم میگه اس ام اس میدم

الهی قربونش برم که هر چی میگم تکرار میکنه

این روزا جیگرم دستگاه کپی شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

نایسل
31 شهریور 91 12:48
وای چه چیزای خوشمزه ای گذاشتی دهنم اب افتاد
نایسل
31 شهریور 91 12:49
مرسی فدات شممم حتما میرم سر میزنم مرسی
رضوان
31 شهریور 91 13:32
سلام وبت خیلی خوشگله مث خودت کوچولو ریحانه جون پیش من هم بیا خوشحال میشم
سارا
1 مهر 91 11:58
دستت درد نکنه که دهنمون رو آب انداختی من عاشق زیتون پرورده ام
راستی آدرس بده بیایم به خوردن محصولاتتون کمک کنیم

سارا جون شما چرا زحمت بکشی، هر وقت دلت زیتون خواست بگو من عوضت بخورم
مامان میعاد
1 مهر 91 12:13
کوزت خانوم
سارا
1 مهر 91 13:22
خیلی نامردی
منم فکر کردم میخوای برام بفرستی


مامان محمدرهام جون
1 مهر 91 13:28
عجباااااااااااااا خاله مرمر ما بچه شیر میدیم آخه دلمون رو آب کردی حالا کی جواب نینیهامونو میدهخیلی بامزه نوشته بودی حسابییییییی لذت بردم همه خوراکیهاهم نووووووووووووش جونت تو بخوری انگار من خوردم.
مامان محمد سپهر
3 مهر 91 8:50
عزيزم ممنون كه به ما سر زدين با افتخار لينكتون كردم
خاله ی نـــــــورا!
3 مهر 91 23:31
منم زیتون میخوام خو
خاله جون
4 مهر 91 15:39
اي جوووون ماشالا دوست داريد يه آلبوم از عكساي شنگ جوجوتون داشته باشيد؟ به وبلاگ من سر بزنيد
آتـــریـســـا جــون
6 مهر 91 20:00
وای مـن کـه دلـم واقـعـا آب شـد مـن از اون آلـوچـه کـوهـی مـیـخـوام