بدون عنوان

اصلا یه چند روز که نمیامو پست جدید نمیگذارم احساس میکنم غیبت میخورمو از حقوقم کم میشه. همچین آدم مسئولیت پذیریم من خخخخخخخخخخ

این چند روزی که درگیره مسابقه بودمو خیلی از دوست جونیا هم بهم لطف کردنو به ریحانه رأی دادن. خدا کنه ریحان برنده بشه. اگرم نشه ریحان که الان حالیش نیست اما من از ما تحت میسوزم

دیشب ریحانه و مامان وباباش اومده بودن خونمون. ریحانه هم با لج بازی و دلبری و کلی ترفند دیگه هر چی اسمارتیس که واسه تزئین کیک و شیرینی خریده بودم رو تهشو آورد.

اولش که بستشو گرفته بودو هی مشت میزد میکرد دهنش. وقتی دیدم اوضاع خیلی خیطه بسته رو ازشگرفتمو گفتم یکی یکی بهت میدم.

همین که یه دونه میگذاشت دهنش میگفت خاله بده یکی یکی میخورم

بازم تو دهنش پر میشد از شکلات

تازه واسه شام رفته بودیم پایین که ریحانه تو آشپزخونه بود و برق رفت. یهو ریحانه شروع کرد به گریه که میترسم. بابایی هم همچون بتمن اعظم پرید و ریحانه رو از دست تاریکی نجات داد.

بعد از اینکه ما شاممون رو تو تاریکی البته تاریکی کامل هم نه . . . با نور چراغ خوردیم اداره برق برای شادی روح عمش برق رو وصل کرد. برای شادیشون صلواااااااااتتتت

امروز بعد از ظهر هم منو ریحانه و مامانی و بابایی رفتیم بازار. آخه سه شنبه دوره خونه خاله حدیثه دعوتیمو دو ماه پیش که تولدش بود و ما هم هنوز بهش کادو ندادیم. رفتیم بازار تا واسش کادو بخریم.

بابایی هم واسه خودش شلوار لی خرید. خواهر بیچاره من که همیشه در حال ظرف شستنو یخ حوض شکستنو مس سابیدنه هیشکی هم پیدا نمیشه واسش شلوار لی بخره. 

خواهرم گناه داره. . . مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بابایی نوکرتم حلالم کن خخخخخخخخ

امشبم جیگرم رفته خونه عمه باباییش. موقع رفتن هم هی به من میگفت خاله مرضی بیا بریم اَییززا یعنی همون علیرضا

 عکسها در ادامه مطلب

دخمل اخمو، جیگرم کلا با عکس گرفتن مشکل داره

مامانی در حال گیره مو زدن برای دخملم

حالا هم که خوشتیپ شده پشت کرده تا خاله ازش عکس نگیره

اینم از ژست دخملم از راه دور

این ژستش منو کشته، مثلا رفته کنار گل وایستاده تا عکس بگیره

مامانی کم بودحالا بابایی گیر داده