شام خوران
شب بعد از اذان مغرب به مامانی ریحانه زنگ زدمو گفتم شب بیرون میریم؟
گفت بابایی ریحانه الان بیرونه، بهش زنگ بزنو بگو بیاد دنبالت
منم زنگ زدم به بابا مهدی، بابایی گفت داشتم بهت زنگ میزدم که آماده بشی بریم دنبال مامانی و ریحانه با هم بریم سینما کلاه قرمزی و بچه ننه ببینیم.
گفتم باشه و زودی آماده شدم. البته اینکه میگم زود اونقدرام زود نبود. وقتی بابایی اومد هنوز آماده نبودم
با هم رفتیم پیش ریحانه. تصمیمون واسه سینما عوض شد آخه ریحانه تو سینما خسته میشد و همش هم باید میرفت دستشویی. اینجوری بهمون خوش نمیگذشت.
قرار شد شام بریم بیرون
مامانی واسمون کدو پخت و ما هم نوش جان کردیمو ساعت 11:30 بود که رفتیم بیرون. اول واسه شاممون کباب ترکی خریدیمو رفتیم پارک. بدو بدو حصیرمون رو انداختیمو مشغول خوردن شدیم.
وضعیت خنده داری داشتیم. تند تند شاممون رو میخوردیم تا سرد نشه.
ریحانه هم هر چند دقیقه یه بار بابایی رو مجبور میکرد ببرتش دستشویی
بعد از شام هم بابایی و ریحانه رفتن تاب و سرسره سواری کردن. منو مامانی هم نشستیم همونجا و کلی از خودمون عکس گرفتیم.
ساعت 1 هم برگشتیم خونه.
شب خوبی بود. جاتون خالی.
برو ادامه مطلب