ما برگشتیم
این چند روزی که به برکت عمه نی نی وبلاگ نمیتونستم واسه جیگرم بنویسم حسابی عصبی بودم
چند شب پیش جیگرم اومده بود خونمون مادرجون داشت قرآن میخوند. اونم واسه خودش رحل باز کرد و گفت قرآن بخونم
مادرجون سوره حمد رو بلند بلند میخوند و ریحانه هم پشت سرش تکرار میکرد
همش هم میگفت رمیم رمیم. همون رحیم
بعدش نایکسی که کتاب مادرجون داخلش بود رو گرفت دستش و گفت برم بستنی بخرم زود میام.
فردا شبشم که همگی رفته بودیم جلسه قرآن خونه عمو محمد. ریحانه و فاطمه زهرا و آرن هم کلی با هم بازی کردن. البته یه جاهایی هم ریحانه و آرِن گیس و گیس کشی میکردن اما زودی به دادشون میرسیدیم.
تازشم خاله خانم از اونجایی که خیلی هنرمنده و از هر انگشتش هزاران هزار هنر میریزه واسه جیگرم کیک کاکائویی درست کردم. جیگرم به محض اینکه کیک رو دید دست میزدو میگفت آخ جوووون تفلد تفلد
عکسهای این چند روزم تو ادامه مطلب
اول از همه کیک خوشمزه خاله مرمر
اینم از آرِن جون
دعوای ریحانه و آرن، البته ریحانه یه کوچولو تنش میخارید. الکی آرن رو سیخ میداد بعدم با خنده باهاش دعوا میافتاد
بعد از یه دعوای حسابی یه بازی حسابی هم میچسبه
اینجا ریحانه رفت بود تو اتاق تا بازم آرن رو سیخ بده که مچشو گرفتم واسه همینم اینطوری نگام میکنه