ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

غیبت کنون

1391/5/29 3:17
نویسنده : خاله مرمر
587 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بعد از ظهر وقتی همراه مامانی بازار بودم خاله اکرم بهم اس داد که امشب میخوایم بریم پارک شما میاین؟1

گفتم واسه شام؟

گفت نه بعد از شام بریم بچه ها بازی کنن خودمون هم غیبت کنیم. ما هم که هلاکه غیبت سریع گفتیم باشه.

آخه این روزا یه بحث داغ واسه غیبت داریم. 

قرارمون شده بود ساعت 10 شب . بابایی و مامانی و ریحانه افطار رفتن خونه آقاجون و مامان بزرگ. ساعت 10:30 اومدن دنبالمو و رفتیم پارک. عمو سعید و خاله اکرم و فاطمه زهرا هم قبل از ما رسیده بودن و تو زمین بازی بودن. به محض اینکه به هم رسیدیم بحث شیرین غیبت شروع شد. حتی وقت نکردیم بنشینیم همونجور سره پا حرف میزدیم.

یه کم که شد رفتیم یه گوشه و حصیر پهن کردیم و با خیال راحت مشغول غیبت شدیم.

نامرده هر کی بده فقط خانما غیبت میکنن. عمو سعید و بابایی هم پا به پای ما خانما میومدن.

 همینجور که حرف میزدیم سوخت هم میزدیم. هی پفک و پفیلا و تخمه میخوردیم. اساسی داغ کرده بودیم.

بعد از کلی بحث گفتیم زنگ بزنیم به عمو عادل و خاله زهرا هم بگیم بیاین. اونا هم اومدن و جمعمون شلوغ تر شد. این وسط هم که فاطمه زهرا هر جا میرفت ریحانه دنبالش میدوید.

اولش خیلی با هم جور بودن و بابایی و عمو سعید بردنشون زمین بازی و تاب و سرسره سواری کردن اما بعدش که خسته شدن با هم نمیساختن. فاطمه همش به ریحانه میگفت دنبالم نیا ریحانه هم دنبالش میدوید و میگفت خاله زهرا من خوبم من خوبم( من بچه خوبم) الهی خاله قربونش بره. میگفت خاله زهرا من تو رو دوست دارم. شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

تو این چند ساعتی که ما نشسته بودیم بابایی بیچاره چند بار ریحانه رو برد اون گوشه موشه ها و زیر درختها سرپاش کرد. ریحانه کلی به درختا آب داد. اصلا دخترم به فکر همه هست. خیلی مهربونه.

توی بحثامون به این نتیجه رسیدیم که دوشنبه همگی با هم بریم سد شهید رجایی ساری. عمو عادل و خاله زهرا هم تمام وسایل مورد نیاز رو یادداشت کردن.

اونقدر بلند حرف میزدیم و میخندیدیم که همه حواسشون به ما بود. یه بار عمو عادل و عمو سعید گفتن یه دقیقه ساکت باشین ببینین هیچ کس حرف نمیزنه جز ما. راستم میگفت اما از رو نرفتیم

موقع برگشتن یادمون اومد که عکس نگرفتیم. با اینکه خیلی نور بد بود اما آخرش چندتا عکسم گرفتیم. ساعت 2 بود که رسیدیم خونه.

شب خیلی خوبی بود کلی غیبت کردیمو خندیدیم. جاتون خالی.

البته یه وقت فکر نکنین ما همیشه غیبت میکنیمااااااااا نههههههههههههه

ما اکثر وقتا مثلاً اگه خاله زهرا پیشمون نباشه پشت اون حرف میزنیم یا اگه خاله اکرم نباشه پشت خاله اکرم حرف میزنیمو میخندیم بعدم که خاله اکرم رو ببینیم میگیم جات خالی کلی پشت سرت حرف زدیمو خندیدیم. هر دفعه هم پشت سره یکی از خودمون حرف میزنیم.

این دفعه فقط پشت سره کسی که تهدیدمون کرده حرف زدیم. 

اگه خدا بخواد یه روزم پشت شما حرف میزنیم. البته اگه اجازه هست؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

راستی چندتا عکس گذاشتم ادامه مطلب فقط کیفیتش خوب نیست، ببخشید دیگه

1

1

1

اینم اول پارک تو چمنا زده بود که البته به لطف همشهریای عزیز ن نشوید پاک شده بود 

1

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

❤مامان آزی❤
29 مرداد 91 8:50
عید فطر بر شما مبارک ما آپیم دوست داشتید بیاید دیدن سوگل و کیانوش ╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓███▓╪╪ ╪╪███████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███████╪╪ ╪╪█████████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪ ╪╪██████▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓██████▓╪ ╪▓█████▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓█████▓╪ ╪▓████▓▓▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓▓▓████▓╪ ╪▓███▓▓▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓▓████╪ ╪▓███▓▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪╪▓████▓▓▓▓▓▓▓██▓╪ ╪▓███▓▓▓▓▓███████╪╪╪╪╪╪▓██████▓▓▓▓▓▓██▓╪ ╪▓██▓▓▓▓▓▓███████▓╪╪╪╪▓████████▓▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓▓▓██████▓██▓╪╪▓▓█▓▓█████▓▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓▓██████▓▓▓█╪▓█╪▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓██████▓▓▓▓█▓▓█▓█▓▓▓▓██████▓▓▓▓█╪╪ ╪╪▓█▓▓██████▓▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓▓██████▓▓▓█╪╪ ╪╪╪█████████▓▓▓▓▓▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓▓██████▓█▓╪╪ ╪╪╪████████▓▓███▓▓█▓╪█▓▓▓█▓▓▓▓███████╪╪╪ ╪╪╪╪████▓▓████▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓▓█▓█▓▓████╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓█▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓██▓▓▓╪██▓▓▓▓▓▓████╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓▓██╪▓█╪██▓▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓███╪▓█╪███▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪████▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪▓████▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓██▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓██▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪███▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓████╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪▓███▓██████╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓███╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪██████▓██╪╪╪╪╪╪╪╪▓█▓▓▓████╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪▓██████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██████▓╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪
مامان امیر
29 مرداد 91 11:50
عیدتون مبارک خییییلی بامزه و قشنگ مینویسید و وبلاگتون هم قشنگه. خوش به حال ریحانه جونی ، ناز و خوشگلی که چنین خاله ای داره . خدا شما رو واسه هم نگه داره هزار سال امیرم در اولین مسابقه اش شرکت کرده خوشحال میشم تشریف بیارید به وبلاگش و کمکش کنید تا در این مسابقه سربلند باشه . لینک مسابقه زیر عکسش قرار گرفته زیاد وقت گرانبهای شما را نخواهد گرفت. ممنون از لطف شما با یه رأی طلایی دل مامانی امیر کوچولو رو شاد کنید.