تولد مامانی 2
1391/3/31
شب همگی دور هم جمع شدیم. دایی مهدی و زندایی هم اومدن، خاله زحمتکش ترتیب شام رو هم داد و زودی کشک بادمجان درست کرد.
به به عجب غذاییییییییی!!!!!!!!!!!
بعد از شام من و بابایی کیک رو آماده کردیم و بابایی و ریحانه خانم کیک رو بردن داخل اتاق. جیگر تا کیک رو دید دست میزد و می گفت تفلد تفلد
کلی از دیدن کیک ذوق کرده بود و همش بهش ناخنک میزد.
بعد از اینکه مامانی و ریحانه کادوها رو با هم باز کردن مامانی کیک رو برش زد و جیگر طلا دلی از عزا در آورد. نوش جونش.
خدا رو شکر باطن کیک مثل ظاهرش تو زرد نبود
در هر حال بهمون خوش گذشت. جای شما هم خالی
شرمنده که دعوتتون نکردیم. آخه مهمونی خانوادگی بود. انشاالله تولد ریحانه جون همگی دعوتید، خوشحال میشیم تشریف بیارید.
راستی مامانی یادمون رفته بود: تولدت مبارک
الهی 100 ساله شی
نه 120 ساله شی
نه 120 سال کمه
همیشه زنده باشی
اینم از عکس کیکش، (فکر کنم اون آقاهه زمان تزئین روی کیک یاد دوران جوونیش افتاده بود، خودتون ببینید) نوشته روش ایده خودم بود:
اینم از ریحانه جون تو بغل بابایی، نگاه با چه کیفی به کیک نگاه میکنه