ریحانه و ایلیا
سلام
عرضم به حضورتون که این روزا جیگر طلای ما در حال مهمون داریه. ایلیا جون همراه بابایی و مامانیش از مشهد اومدن خونشون. جیگر ما هم چیزهای جدیدی از ایلیا یاد گرفته البته آقا ایلیا هم یه چیزایی از ریحان یاد گرفته. یه وقتایی هم سر عروسکها با هم کل کل می کنن اما زود تموم میشه. جمعه همگی با هم رفتیم دریا. ریحانه هم موقع بازی تو ساحل شن ریخت تو چشم ایلیای بیچاره.
فردا شبش هم رفتیم بازار و پارک.
اونجا هم کلی بازی کردن. در کل این روزها بهشون خوش میگذره. هر وقتم که خیلی شیطونی میکنن عمو حسین (بابای ایلیا) واسشون جلسه توجیهی میگذاره و آرومشون میکنه. واقعا یه وقتایی جلسه واجب میشه. دست عمو حسین درد نکنه با این جلسه هاش. ریحان که خیلی از جلسه می ترسه. البته یه وقت فکر نکین تو جلسه کتک میخورنا... نههههههههه فقط میبرتشون تو اتاق و خیلی جدی باهاشون حرف میزنه. طوری که خیلی ازش حساب میبرن.
به زودی هم عکسهای جفتشون رو میگذارم.