ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

سرتا پا شرمندم

1391/2/25 21:50
نویسنده : خاله مرمر
544 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر جیگر خاله1، ریحانه خانم جیگر طلا

از همین اول بگم، شرمنده 1که خیلی وقته آپ نکردم. آخه این روزا همش امتحانای میانترم دارم و پایان نامم هم رو سرم هوار شده.1 در هر صورت شرمنده1

حالا یه خبر جدید بدم1 : 2 هفته ست که مامانی شیر رو از جیگر طلا گرفته1. البته با هزار دوز و کلک که مثلا مَمَ اووف شده. واسه همینم شصت خوردن خانم خانما به حد لالیگا رسیده1 و مامانی یه چند روزی رو لاک قرمز به شصتش زد و جیگر هم به خیال اینکه شصتش اووف شده نمیخورد. 1( آخه من موندم چرا همه یهو با هم اوووففففففف شدن!!!!!!!!!!!!1) واسه همینم جیگرم دیگه قاطی کرده بود که هر دوتا ازش گرفته شده.1 خب آخه خانمی با خوردن شصت آرامش میگرفت1. حالا دیگه مامانی شصتشو لاک نمیزنه. فقط بهش میگه ریحانه اگه بازم شصت بخوری ازش خون میاد.1 اونم دیگه کمتر میخوره. الهی بمیرم واست که همش تحت فشاری1

راستی یادم رفته بود بازم شرمنده ها.1

روز مادر مبارک. همه مامانیای مهربون روزتون مبارک. مامانیه ریحانه روزت مبارک.1 روز زن هم مبارک. روز همه خانمای مهربونی که هنوز مامان نشدن اما زنهای خوبی واسه شوشوهاشون هستن مبارک.1 (هَی وای من، ما که هیچ کدومش نیستیم1)

ریحانه جونم واسه مامانیش شلوار لی کادو خرید. من و مامانیه ریحانه و دائی ها و زندایی و باباییه ریحانه و پدرجون (اَاَاَاَاَاَاَاَ چقده زیاد بودن. همگی باهم یه تیم فوتبالیم.÷ بگو ماشاالله. دههههه) واسه مادرجون پلاک طلا خریدیم که ایشاالله مبارکش باشه.1 البته این پلاک رو من و ریحانه و مامانیش هم داریم. قصد داریم اینو نشون خانوادگیمون کنیم.1 ایده رو حال کردی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!1

قبل تر ریحانه جونم به بنده میگفت: خاجی یعنی خاله جون. اما یهو چند روز همش بهم می گفت مرضیه.1 منم که هی حرصم می گرفت1، یه خواهر زاده که بیشتر ندارم اونم به اسم صدام کنه، اصلا چه معنی میده؟؟؟؟؟هااااا؟؟؟1 تازه نه فقط به من بلکه به پدرجون هم میگفت مرضیه1. وقتی منو مرضیه صدام می کرد بهش می گفتم تا نگی خاله جوابتو نمیدم.1 اونم هی الکی میخندید و بوسم می کرد تا بیخیال بشم.1 قربون شیره مالوندنت بشم.1

اما بنده کم نمی آوردم و هر بار که صدا میکرد مرضیه میگفتم بگو خاله جون. امروز که مامانی میخواست بره مدرسه رفتم خونشون تا پیش ریحانه خانم باشم. سوار تابش کردم1 و اونم هی میگفت تا تا عباسی . . . .(اینجاشو بلد نبود) خاله مرضی بندازی. و اینجا بود که خاله مرضی ذوق مرگ شد1. بالاخره موفق شدم.1

البته زیاد نباید امیدوار بشم آخه جیگرم تخصصش در زده حاله.1

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

bootimar
28 اردیبهشت 91 2:39
الهم صل علی محمد و آل محمد ریحانه میتونه دعا کنه؟بگید واسم دعا کنه. التماس دعا،اگه میشهاز طرف من ببوسیدش و گازش بگیرید
bootimar
30 اردیبهشت 91 2:58
مرسی