ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

ریحانه خَشِمناک

1392/2/25 22:04
نویسنده : خاله مرمر
357 بازدید
اشتراک گذاری

 1391/2/25

سامبولی دو سه تانبای بای

دیروز تنها تو اتاق طبقه پایین نشسته بودم و درس میخوندمیولکه یهو در باز شد و ریحانه خانمی و مامانی و بابا اومدن. بغلبه محض ورودشون بابایی رفت نونوایی کنار خونه و یه نون سنگک تازه خرید و بس که گشنش بود سه تایی نرسیده و ننشسته مشغول خوردن نون و پنیر گوجه شدنخوشمزه. منم همینجور نگاشون میکردم.تعجب در هر صورت نوش جونشونقلب

مامانی با خودش کارتهای کلمات ریحانه رو آورده بود و ریحانه هم تک تک کلمات رو درست گفت. قبل از شام ریحانه داشت بازی میکرد یهو اومده به من میگه خاله مرضی جونم دستتو بیار بشکونم.شیطان مادرجون با شنیدن این حرفش خندش گرفتخنده و گفت اونوقت خاله مرضی جونمت چی بود وقتی میخوای دستشو بشکونی؟؟؟ابرو

یعنی یه همچین خواهرزاده خَشِمناکی داریم.استرس

بعد از شام که البته ریحانه فقط دو تا لقمه خورده بود تمام مدت دور اتاق میدوید و جیغ میزد و شعر میخوند. هورااینقدر جیغ زد و دوید اونم ساعت 12 شب بالاخره دایی مجتبی که خواب اومدخواب پایین گفت ریحانه چرا جیغ میزنه؟؟؟؟؟متفکر ریحانه هم با شندین صدای دایی زودی پرید بغل بابایی و سرشو تو بغل باباش قایم کرد.استرس موقع رفتن هم اومد بغلمو یواش یواش در گوشم حرف میزدخنثی

امروز هم بعد از ظهر منو خاله حلیمه میخواستیم بریم بازار که مامانی و بابایی و ریحانه رسیدن. بغلاما ریحانه خواب بودخواب و قرار بود مامانی و مادرجون همراه ریحانه برن دیدن خاله اعظم که جدیدا یه نی نی کوچولو به دنیا آورده.قلب

غروب که برگشتن زودی رفتن خونشون و شب اینجا نموندن تا ببینم بچم با نینی کوچولو چه کردهمتفکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

a
25 اردیبهشت 92 23:07
برا ریحانه
مامان محمد و ساقی
26 اردیبهشت 92 1:35
خوب میذاشتی بشکونه
قدم نو رسیده مبارک


چرا خب؟؟؟؟ ای بشکنه این دست که نمک نداره
مبارک
مامان میعاد
26 اردیبهشت 92 12:19
اوخ اوخ فقط ریحانه رو کلاس کاراته و تکواندو و این چیزارو نفرستین که خاله به قتل میرسه
عزیزم بابت توضیحات حجامت ممنون
یه بوس برای ریحانه و خاله ی گلش


اتفاقا منم وقتی این حرفو زد گفتم اگه بقیه نوه های خانواده پسر باشن ریحانه سر تک تکشون رو میخوره و بهشون باج نمیده. خدا به دادمون برسه
خواهش میکنم. قابلی نداشت
مرسی عزیزم.
مامان میعاد
26 اردیبهشت 92 15:30
خاله ما تا این حد نیستیم4 که آدم کشی
حدستم اشتباه بوداااا


مامان سارا
26 اردیبهشت 92 18:19
قدم نو رسیده یعنی کی؟


بچه دوسته مامانی
رضوان مامان رادین
28 اردیبهشت 92 11:48
عزیزم...خیلی با حال بود اون جونم گفتنش و بعد شکستن دست...خیلی خندیدم