خاله حدیثه و کوه
دیروز ریحانه جون همراه من و مامانیش اومد مهمونی خونه خاله حدیثه. کلی با طهورا نی نی خاله حدیثه و امیرعلی نی نی خاله مهسا بازی کرد.
( در اینجا بنده با چرخوندن دستمال بالای سرم و رقصیدن به سبک سرخ پوستا سعی در بالا نگه داشتن سر ریحانه جون داشتم. واسه همینم جیگر طلا اینطوری مات و مبهوت داره نگاه می کنه)
طهورا نی نی خاله حدیثه
امیرعلی نی نی خاله مهسا
غروبش هم بابایی اومد دنبالمون بعدم رفتیم دنبال عمه طوبی و همگی با هم رفتیم کوه. بابابزرگ و عزیزجون هم اونجا بودن. کلی هم از دیدن جیگر طلا خوشحال شدن. خوابیدن اونجا موندیم. عمو سعید هم از سربازی برگشت و اومد اونجا. غروب هم از کوه برگشتیم خونه. پارسال تو همچین روزی ریحانه طلا برای اولین بار رفت حمام و تمیز شد. وقتی از کوه برگشتیم مامانی بردتش حمام و مثل همیشه تمیز شد.
اینم یه عکس از جیگر طلا با دائی مجتبی