عید قربان مبارک
سلام به همه بروبچ
عیدتون مبارک. امیدوارم تو این روز بزرگ کمی یاد بگیریم که بتونیم به نفسمون غلبه کنیم.
صبح ریحانه و بابایی و مامانی بعد از قربانی از خونه آقاجون اومدن پیش ما. منو پدرجون و مادرجون خونه تنها بودیم که با امدن جیگرم کلی انرژی گرفتیم.
این چند روز به خاطر یه سری مسائل دلمون گرفته و امروز خیلی حس و حال جشن نداشتیم اما انشاالله به زودی خبرهای خوب میرسه و جشن پیروزی برگزار میکنیم.
پدرجون به هممون عیدی داد و ریحانه پولدار شد. دخترم امروز وقتی کار بدی کرد خودش گفت اشتباه کرم. دیگه جیگرم خانمی شده. دیشب میگفت قابلی نداره.
دیروز همراه خاله حلیمه و خاله فائزه رفتم نمایشگاه و دو تا کتاب واسه جیگرم خریدم. خاله حلیمه هم یه کتاب واسه جیگرم خرید. دیشب وقتی به ریحانه گفتم واست کتاب خریدم گفت ناقلا قصه خریدی؟
راستی دیروز با ریحانه رفتم حمام. اولش که همش آب بازی میکردیمو میخندیدیم ریحانه هم هی بهم میگفت ناقلا خیسم کردی. وقتی به سر شستن رسیدیم جیغ میکشید و گریه میکرد که سرمو نشور. الکی میگفت جیش دارم جیش دارم میگفتم خب جیش کن میگفت ندااااااااااااارمممممم. باز وقتی میخواستم سرشو بشورم میگفت جیش میزنم جیش دارم.