خونه خاله حدیثه و باغ رز
دیروز ناهار ریحانه جونم همراه منو مامانی خونه خاله حدیثه دوره دعوت بود. امیرعلی هم بود
دست خاله حدیثه درد نکنه کلی غذاهای خوشمزه واسمون درست کرد. ریحانه هر وقت هر کدوم از وسایل طهورا رو بر میداشت طهورا دنبالش میدوید و میرفت وسیلشو میگرفت.
ریحانه هم که فهمیده بود اون به وسیله هاش حساسه هر وقت یه چیزی میگرفت میومد به طهورا نشون میداد. طهورا هم کلی جیغ جیغ میکرد و ریحانه بهش نمیداد.
تا وقتی هم که میخواستیم بیایم این دوتا همینجور در حال لج بازی با هم بودن. طهورا خیلی قشنگ حرف میزنه مثلاً به سگ میگه گس، آشغال: آغاش، سیب: بیس.
از ظهر تا ساعت 9 شب خونشون تلپ بودیمو کلی بهمون خوش گذشت.
امشبم بنده مامانی و ریحانه و بابایی رو به صرف شام در باغ رز دعوت کردم. آخه میخواستم شیرینی گوشی جدیدمو بهشون بدم.
فقط میتونم بگم اساسی پیاده شدم.
حالا حالاها هم باید پیاده طی طریق کنم.
برو ادامه مطلب
ریحانه و طهورا خونه خاله حدیثه
کلی هم سر این موبایله دعوا افتادن
اینم از باغ رز