یه خبر بد
سلام به همگی
امروز خاله اومده با یه خبر بد
جیگرم از دیروز تا حالا تب کرده، دیروز تبش تا 40 رسید. مامانی دیشب تا صبح بالا سرش بیدار بود و الان کمی بهتره.
نه علائمی از سرماخوردگی داره نه چیزه دیگه. ظهر با جیگرم تلفنی حرف زدم گفتم مریض شدی؟ گفت آره، خوب شدم. _گفتم کی میای اینجا ببینمت؟ _شام میام بعدم خداحافظی کرد
خاله فداش بشه الهی. دلم واسش تنگ شده. مادرجون و پدرجون دیروز رفتن ییلاق. دایی مجتبی هم که سرکار بود. مامانی ریحانه هم گفت بیا اینجا گفتم نه خونه میمونم. و اینطوری شد که بنده مثل دلاور تنگستان بدون هیچ ترس و واهمه ای تو خونه تنها موندم. البته تمام وقت خواب بودم. امروزم ساعت 2 بیدار شدم.
حالا امشب قراره جیگرم بیاد اینجا. البته به مامانیش گفتم داری میای ماکارونی بیار شام بخوریم.
به من میگن یه خاله نترس و پر رو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی