ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

جمعه

امروز جمعه است، خونه نشسته بودم داشتم درس می خوندم که مامانی بهم زنگ زد و نیم ساعت با هم حرف زدیم ، بابائی هم با پدرجون رفته بود بیرون، وقتی بابائی  پدرجون رو رسوند خونه بهش گفتم صبر کنه تا من حاضر بشم تا باهاش بیام خونتون. وقتی رسیدم خونتون دیدم دخملم داره با مامانی بازی میکنه . منو که دید کلی خندید . الهی خاله فدا خنده هات بشه . وقتی بابائی اومد تو دستش یه شاخه پر از آلوچه بود که واسه دخملم کنده بود موقع ناهار هم دخملم پیش بندشو بست و مثل یه خانم بزرگ شروع کرد به پلو و خورشت و ماست خوردن. دخملم خیلی دوست داره که خودش با قاشق غذا بخوره آخه دیگه دخملم واسه خودش خانمی شده عسل خاله بعد از ناهار دیگه خوابش گرفته ...
20 خرداد 1390

شب آرزوها

          خدایا ما اگر بد کنیم تو را بنده های خوب بسیار است                تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگر کجاست؟                         امشب شب آرزوهاست، مامانا، باباها و خاله های عزیز می دونم همتون آرزوهای زیادی دارید، همتون دوست دارید بزرگ شدن بچه هاتون رو ببینید، قد کشیدنشون، تن سالمشون، خنده های قشنگشون، دوست دارید عروسشون کنید، دامادشون کنید.                                 اما یه امشب، فقط همین امشب رو یه...
19 خرداد 1390

خنده عشقم

  چیه خب! چرا اینطوری نگاه میکنی؟ تا حالا خوشگل ندیدی؟ خب حالا بسه، پاشو چرا غش کردی؟ میدونم که خیلی نازم. بگو ماشاالله  ...
19 خرداد 1390

بدون عنوان

ریحانه خاله، جدیداً ماما و بابا میگی، وقتایی هم که زمینه بدجنس و سفت میخوره تو سرت و گریه میکنی همش میگی ماما ماما. تازه وقتایی هم که صدات میکنیم میگی بَ الهی خاله قربون بَ گفتنت بشه.   من عاشق رقصیدن و دست زدنتم، اوف دل همه غش میره وقتی دست می زنی، ماشاالله هزار ماشاالله همچین صدایی میده که جیگر آدم حال میاد، بگو ماشاالله، زود باش بگو ماشاالله ...
19 خرداد 1390

لالایی هر شب ریحانه جون

لالایی میخونم تا که بخوابی                        دیگه اشکی نریز نکن بی تابی میگم حکایت بره و گرگه                              برات میگم که دنیا چه بزرگه بخواب ای کودک من گریه بسه                     از اشکای تو این قلبم شکسته نزار مروارید چشمات حروم شه                     لالایی می خونم تا شب تموم شه لالایی کن لالایی کن لالایی                   &nb...
19 خرداد 1390

بدون عنوان

ریحانه جونم امشب اومد خونمون عسل خاله 2تا دندون بالاش هم در اومده و همش میخاره. خاله فدات شه. از این به بعد گاز گرفتنات شروع میشه. حالا دیگه 4تا دندون داری. خدا به دادمون برسه ...
19 خرداد 1390

ریحانه جونم

ریحانه جونم سلام عشق من ،تازه این وبلاگ رو واست درست کردم، تازه که میگم یعنی روز 4شنبه ساعت 18:55  چند دقیقه پیش هم به مامانیت زنگ زدم که عکساتو واسم بیاره تا بزارم تو وبلاگت اما تنبل خانم خواب بود بابائی گوشیو گرفت بعد از اینکه باهاش حرف زدم گوشیو داد دست تو تا باهات حرف بزنم منم که مثل همیشه کلی قربون صدقت رفتمو تو هم خندیدی. تازشم واسط از پشت تلفن با دهن آهنگ زدم که تو هم شروع کردی به رقصیدن ، الهی خاله قربونت بره، فدای رقصیدنت بشم. با اینکه دیشب دیدمت ولی بازم الان دلم واست تنگه.  ...
18 خرداد 1390