ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

خاله زحمتکش

1391/8/25 23:48
نویسنده : خاله مرمر
480 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگرطلا

 

امروز صبح من و بابایی رفتیم بازار و تا ظهر تو مغازه ها گشتیم تا واسه تولد مامانی کادو بخریم. فقط بابایی واسه مامانی کادو گرفت1.

واسش پارچه مانتو گرفت و یه ست لباس. مامانی چند هفته پیش واسه خودش پارچه خرید و مانتو دوخت.1 فروشنده هم بهش گفت که اینو با پودر لباسشویی نشور،

اما مامانی که حواسش نبود مانتو رو میگذاره تو لباسشویی و میشوره. 1وقتی مانتو رو در آورد انگار روش وایتکس ریخته باشند تیکه تیکه رنگ پریده بود.1

بابایی هم به خاطر همین از همون پارچه یه رنگ دیگش رو واسش خرید.

بعد از ظهر تنهایی رفتم بازار و از طرف خودمو تو واسه مامانی کادو گرفتم. میخواستم از طرف مادرجون و پدرجون هم کفش مجلسی بگیرم اما هیچ کدوم از مغازه ها کفش قشنگ نداشتن. قرار شد پولشو بهش بدن که بعدا بخره.

فردا هم باید از طرف دایی مجتبی کادو بگیرم و برم کیک بخرم.1

میبینی چقدر زحمتکشم؟1

همه کاراشونو میسپرن به من. دیگه نمیگن خاله امنحان داره. تازه امروز مادرجون میگفت کیک رو هم خودت درست کن،1 اما زیر بار این یکی نرفتم.1

قراره فردا شب خونه ما کادو بهش بدیم.1

تا فردا بای1


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)