مبعث مبارک، بازم میام
سلام جیگر جونیه خودم
طبق معمول خاله شرمندته. اما خب از قبل بهت گفتم که این روزا درگیر امتحاناتم هستم و نمیتونم واست بنویسم.
اوووووووووووو اونقده اتفاقات زیاد افتاده که اصلا یادم نمیاد و نمیدونم کدومشو بگم.
اول از همه مبعث پیامبر اکرم رو به همه مسلمانهای جهان و جیگرطلای خودم تبریک میگم و امیدوارم و از امت واقعیشون باشیم. امیدوارم ریحانه ی من همیشه مورد لطف و مرحمت رسول الله قرار بگیره.
حالا بزار برات بگم اون هفته من و مامانی کلی مقوا رنگی خریدیم و یه سری از کارای تولدتو رسیدیم. البته هنوز کلی کار دیگه مونده.
چند روز پیش هم با چندتا از دوست جونیات رفتی پارک جنگلی و هلیکوپتر سوار شدی. خاله فدات بشه الهی. همون اول که هلیکوپتر رو دیدی ذوق کردی و گفتی من، تو و یکی از دوست جونیا با هم سوار شدین.وقتی گذاشتمت اون تو بهت گفتم ریحانه منو نگاه کن، اصلا این دستگیره رو ول نکن. تو هم گفتی باشه و تا آخر تحت هیچ شرایطی ولش نکردی. وقتی باهات بای بای می کردیم به سختی اون دستتو از زیره یه دست دیگه میاوردی بیرون و بای بای میکردی. اونقدر قربون صدقت رفتم وقتی حرف گوش کردی. البته جیگرم همیشه حرف گوش میکنه.
راستی همیشه مامانی میگفت از صبح که با مامانی تو خونه تنهایی به همه حرفاش گوش میکنی و اذیت نمی کنی اما وقتی بابایی میای از این رو به اون رو میشی و خیلی اذیت می کنی. اما ما حرف مامانی رو باور نمی کردیم تا اینکه چند روز پیش خودم دیدم. تا قبل از اومدن بابایی خیلی خوب بودی اما وقتی بابایی اومد همش کارایی رو می کردی که بد بود بعدم همش یه لبخند میردی که لج ما رو در بیاری.
فدای شیطون بلای خودم بشمممممممممممممممم.
الان دیگه باید برم درس بخونم نفسم. بازم به زودی میام