ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

شیرین زبونیهای جیگرطلا

1391/5/24 2:36
نویسنده : خاله مرمر
313 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماه همتون1

سلام به کوچولوهای مهربونی که آواره کوچه خیابونان. کوچولوهایی که تو یه چشم به هم زدن خونه هاشون رو سرشون آوار شد.1

دیشب بعد از افطار رفتیم بستنی توحید و شیرموز بستنی خوردیم اما خیالتون راحت 1. همه جا امن و امان است. . . 1 این دفعه بابایی ما رو مهمون کرد. خخخخخخخ چه حالییییییی داااااااااددد. کاملاً گوشت شد به تنمون1

بعدم رفتیم خونه مادرجون و میوه خوردیم. مثل همیشه1

چون فردا شبش جلسه قران خونه ریحانه جون بود منم مجبور شدم. لطفا دقت کنید . . . .  مجبور شدم همراهشون برم خونشون.1

جدیداً دیگه فقط مامانی پشت فرمون میشینه1 و بابایی فقط صبحها که میره سرکار اجازه داره رانندگی کنه.1 اینم از آخر و عاقبت زن زلیلی، البته دور از جون بابایی1

از اونجایی که مامانی خیلی خسته بود بنده جو دهقان فداکار برم داشتو گفتم تو بخواب من بیدارمو سحری رو درست میکنم.1 مامانی قبل از خواب واسه استامبولی پلو سیب زمینی سرخ کرده بود اما ریحانه جونی همشو نوش جون کرد1. فقط یه سیب زمینی مونده بود که سرخش کردم واسه پلو. جاتون خالی سحریمون خیلی خوشمزه بود.1 اصلاً غذایی که تو خونه یکی دیگه میخوری خیلی میچسبه. . . . . باور نداری امتحان کن، عاشقش میشی. من که هلاکشم

طبق معمول صبح،  نه  نه  ببخشید ظهر ساعت 1 بیدار شدیم. 

بابایی هم دو ساعت بعدش مواد غذایی که مامانی خواسته بود رو آورد و مامانی مشغول غذا درست کردن شد.1 البته سوپ رو شب قبل من درست کردم و مامانی ماکارونی رو امروز درست کرد.نایت اسکین

بعدازظهر منو ریحانه رفتیم حمام و کلی آب بازی کردیم اما ریحانه همش جیغ میکشید و نمیگذاشت سرشو بشورم. به هر زحمتی بود دو بار سرشو شامپو زدم و فرستادمش بیرون.

بعد از ظهر پدرجون و مادرجون هم یه سر اومدن پیشمون اما زود رفتن. وقتی هم که پیشمون بودن ریحانه تو اتاقش جیش زد و قبلش نگفت جیش دارم. منو مامانی موکت اتاقشو شستیم. شانس آوردیم از وقتی فرش اتاقش رو دادیم فرش شویی هنوز پهن نکردیم.

مهمونها قبل از اذان اومدن و جلسه قرآن رو برگزار کردن و بعدشم افطار. روزه همتون قبول باشه

ریحانه بعد از افطار مشغول بازی با فاطمه زهرا شد و دو بار تو اتاقش جیش زد. الهی قربونش برم سردیش کرده بود و اختیار نداشت. اما آخرین بار بس که سفارشش کردیم گفت جیش داره و زودی گروه امداد به دادش رسید.تصاوير جديد
 زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

بعدشم تو بغل بابایی آروم و راحت خوابید. فرشته کوچولوم امروز خیلی شیطونی کرده بود و هممون رو عصبانی کرده بود. تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم
 www.pichak.net
 كليك كنيدبهش گفتم اگه اذیت کنی میرم خاله آقا روباهه میشم مثل دیروز. گفت تو دَفتی من گِیِه کَدم.

گفتم آره تو گریه کردی اما اگه این دفعه گریه کنی دیگه برنمیگردم. گفت نروووووووو

گفتم میرم تو که دوستم نداری. گفت دوس دارم. خاله مرضی دوس دارم.

بعدم گفت روباهه به من خندید کرد بوس کرد. منو دوس داره.

چند شب پیش بابایی گفت گاو یکی از دوستامون فرار کرد و رفت تو جنگل.

ریحانه هم اینا رو شنیده بود و وقتی فاطمه زهرا رو دید گفت: خاله زهرا خاله زهرا ( همون فاطمه زهرا که امسال میره اول ابتدایی) گاوه دَفت، اووووووو (همون اوووو گفتن واسه ترسوندن) گُگِه (گرگه) خورد(گاوه رفت، گرگه اونو خورد)

اونقدر این ماجرا رو قشنگ تعریف کرد که هر کی اینو ازش شنید هر جا نشست تعریف کرد.

خاله قربون اون قد و بالاش هر صبح که میخوایم تشک و پتو جمع کنیم میدوئه که کمک کنه همشم بارهای سنگین بلند میکنه و میگه تُمک کنم.

بعد از افطار امشب از سر سفره لیوانها رو یکی یکی میبرد و میداد دست خاله اکرم که داشت ظرف میشست. یکی از لیوانها توش یه نصفه شربت بود. اولش بلند کرد که بده به خاله و گفت خاله بیا بعد یهو متوجه شربت تو لیوان شد سریع همشو خوردنایت اسکین بعد دوباره لیوانو داد دست خاله.

یادمه ما که کوچیک بودیم وقتی مهمونها از خونمون میرفتن میدویدیم تو اتاق تا میوه ها رو بخوریم اما جیگرطلا بس که چایی دوست داره وقتی مهمونها میرن هر چی چایی ته استکانها باشه رو یواشکی میخوره. اگرم از دستش بگیره کلی گریه میکنه و میگه چایی بوخورَم 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سارا
24 مرداد 91 16:59
الهیییییییییییییییی چقدر شیرینه این دختر
bootimar
26 مرداد 91 5:58
البته زن ذلیل درسته ها؛انشالله که خدا این شیرزبون رو خیر بده که اینقد با نمکه؛ایجان.