ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

بدون عنوان

1392/5/16 5:40
نویسنده : خاله مرمر
514 بازدید
اشتراک گذاری

1392/5/15

سلام بر دو سه تان

سلام بر جیگر طلا

و سلام بر xnbh

قابل توجه ریحانه خانمی که بعداً بزرگ شدی و خواستی وبلاگتو بخونی:

با دیدن این اسم هنگ نکن عزیزمایشون نه خارجیه نه از سیاره دیگه ای اومده، ایشون فقط و فقط یه آدم معلوم الحاله که خیلی هم به شما ارادت داره.

 ایشون همونیه که تولد دو سالگیت برات ارگ کادو خرید. بعععععععععله ایشون دایی رسول تشریف دارن که دچار بحران شخصیتی شدنشکلکــ ـــ روناســ ــــ ـو یه روز با xnbh نظر میگذارن یه روزم با اسم های نظر من، مامان رسول، دسته گل، لطفا مطلب جدید، امیرعلی،a،] و . . . . . . 

خب دیگه دایی رسوله دیگـــــــــــــــــــــــه. شمام بیکار نشین برای شفای عاجلش دعا کن چون من که چشمم آب نمیخوره تا این روزی که شما داری این پست رو میخونی خدا شفاش داده باشه. . . .

ما که همیشه دستمون بالاست و در حال دعا. . .

خدایا خودت یه عقل سالم و یه زن خوب نصیب این دایی رسول بفرما . . . . آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن 

خب بگذریم . . . . 

امشب هم مثل همیشه بند و بساطمون رو جمع کردیمو ساعت 12 رفتیم پارک با همون یاران همیشگیمون.

کلی هم میوه و چایی و بند و بساط با خودمون بردیم. . . .چند روز دیگه هم تولد عمو سعید و سالگرد ازدواجه خاله اکرم و عمو سعیدِ واسه همینم خاله اکرم کیک درست کرد.

جاتون خالی حسابی بهمون خوش گذشت. راستی امشبم اون خانم کتاب فروش اومد پیشمون تا گفت سلام و مارو دید خندید. . . مثل همیشه. . . و باز هم تاکید کرد که من اصلا از پارک خوشم نمیاد، خیلی بدم میاد اما از وقتی کتاب میفروشم مجبورم بیام پارک. . . . تازه اینم گفت وااای یعنی شما هر شب میاین پارک؟؟؟ خاله اکرم هم گفت آره ما چون خونمون همینجاست هر شب بعد از افطار میایم پارک. . . حالا راست و دروغشم پای خوده خاله اکرم

امشب داشتیم میوه میخوردیم که بابایی گفت: خاله مرضی کیفه ریحانه رو بده

منم از اونجایی که از طفولیت نشونه گیریم بسیار افتضاح بود وقتی بابایی گفت از همونجا واسم بنداز یه راست کوبوندم تو مخ ریحانه بیچارهشکلکــ ـــ روناســ ــــ ـ خخخخخخ

بچم هنگ کرد. . . . اما خدا رو شکر دردش نگرفت. . . . دیگه اینجوری شد که من شرمنده جیگرطلا شدمhttp://www.freesmile.ir/smiles/29682_gholi_poshte_parde.gif

بعد از مراسم چای خوران باباها بچه ها رو بردن تاب و سرسره که ریحانه اصرار داشت روسری سر کنه و بره. عمو سعید میگفت ریحانه در حال تاب خوردن یهو جیغ جیغ که روسریم افتاد همه موهامو دیدن. بچم حجاب و عفافشم به خاله اش رفته خخخخخخخ

اینم داشت یادم میرفت. . . امشب فاطمه و ریحانه تمام اون صحنه هایی که تو فیلم مادرانه رعنا اومد و با مریم زمان دعوا افتاد رو اجرا کردن. فاطمه رعنا بود و ریحانه هم مریم زمان. فاطمه تمام دیالوگا رو مو به مو حفظ بود و میگفت. . . . باید قیافشونو میدیدین وقتی داشتم تو حال و هوای خودشون فیلم بازی میکردن

موقع برگشتن از پارک هم وقتی خواستیم سوار ماشین بشیم ریحانه و فاطمه دویدن که ریحانه زمین خورد و آرنجش زخمی شد. . . . الهی خاله فداش بشه که با دیدن این صحنه قلبم داشت وایمیستاد و با سرعت دویدم طرفش. خدا رو شکر آسیب جدی ندید

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

xnbh
16 مرداد 92 12:43
بله
خدمت بعضی ها عرض شود، من دارم آدم میشم الان هم تقریبا یه 12 واحد از انسانیت رو پاس کردم.
بله
انشالله مابقیش هم پاس میشم.


توکل بر خدا، به همین میگن معجزه
xnbh
16 مرداد 92 13:15
ضمنا مامان رسول هم خودشه من نیستم.
رضوان مامان رادین
16 مرداد 92 20:16
مثل اینکه 2 روز نیامدم تو نت...کلی عقب افتادم..آفرین خاله مرضی جون که دوباره داره راه میفته و فعال میشه...فدای ریحان خاله که کلی مواظب حجابشه


مامان محمد و ساقی
19 مرداد 92 1:34
یعنی هلاک این دیالوگ حفظ کردن بچه ها هستم