ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

بدون عنوان

1392/5/15 5:23
نویسنده : خاله مرمر
575 بازدید
اشتراک گذاری

1392/5/14

سلام دوست جونیا

سلام جیگرطلا

امشب مثل اکثر شبهای دیگه ساعت 12 با خاله اکرم و عمو سعید و فاطمه و مامانی و بابایی و ریحانه رفتیم پارک. جاتون خالی کلی پشت سر کسایی که دربارمون حرف زده بودن حرف زدیم و یِر به یِر شدیم کلی هم حال کردیم از اینکه خیلی مهم شدیمو هر جا هر اتفاقی میافته رد پای ما سه تا زن هم اونجاست حتی اگه نقشی هم نداشته باشیم. همه فکر میکنن ما هر کار میکنیم پشتش یه نقشه خفن داریم و با سی آی ای دستمون تو یه کاسه است. اینقده حال میده که نگـــــــــــــــــــــــو. از اینکه ما سه تا اینقدر فکر اطرافیانمون رو مشغول میکنیم کیف میکنم. اخه ما به طور طبیعی کاری نمیکنیم اما دیگران ما رو یه جور دیگه میبینن و ما رو عین این گروهکای منافقین میبینن که در حال توطئه و تخریب دیگرانن

خداییش خیلی حال میده. خدا نصیب همه بکنه. ما که آدمای مهمی شدیم با این تفکرات دیگران.فکر میکنن اگه تصوراتشون به گوشمون برسه خودمونو تیکه پاره میکنیم و باعث ناراحتیمون میشه اما کور شده ها خبر ندارن چقدر بهمون حال میدن با این کاراشون. ما هم امشب کلی درباره این تفکراتشون گفتیم و خندیدیم خخخخخخ باشد که رستگار شوند.

بگذریم که ما همیشه داریم میگذریم. . . . . .

امشب بعد از چند شب بالاخره باباها به جا کنار ما زنها نشستن و حر زدن اولش بچه ها رو بردن تاب و سرسره و ریحانه هم بالاخره ترسش از سرسره تونل داره ریخت 

بعدش به جمع ما ملحق شدن تا گروهمون تکمیل بشه

داشتیم حرف میزدیم که یه خانمه با از این سبدهای خرید هست که خانما دست میگیرن و میرن بازارچه اومد طرفمون. ما هم زودی شناختیمش اما اون نشناخت.

وقتی رسید بهمون و خواست بگه چیکار داره یه نگاه به قیافه هامون انداخت خندش گرفت. . . . این خانم قصه ما تا حالا سه بار تو پارک خفتمون کرده و خواسته کتاب بهمون قالب کنه. به صورت شرکتی میاد تو پارک و کتاب میفروشه. . . حالا امشب چون هوا هم نم نم بارون داشت پارک پرنده پر نمیزد جز مسافرهایی که تو چادراشون خوابیده بودن. . . اینم ما رو گیر آورد و خواست کتاب بفروشه اما ما یه بار ازش خرید کرده بودیم دیگه قصد خرید نداشتیم. . . هی گیر داد حالا نمیخواید یه نگاه بندازید؟؟؟ شاید یه چیز به درد بخور گیر بیارین. . . .منم گفتم نه دیگه این دفعه پول نداریم، گفت آخه اون دفعه هم گفتین پول نداریم!!!!!! در حالی که ما اصلا همچین حرفی نزده بودیم. . . . گفتم ما که اون دفعه ازتون خرید کردیم!!!!!!!! دیگه بی خیال شد و رفت. . . . من موندم با چه دل و جرأتی اونوقت شب تنها تو پارک بود؟؟!!!!!!!

موقع رفتنش فاطمه گیر داد این کی بود؟؟؟؟؟ ریحانه هم هی میگفت خواهر شوهر بود.

 حالا ریحان اصلا نمیدونه خواهر شوهر یعنی چی هی میگفت

راستی تا یادم نرفته مامانی امشب میگفت ریحانه امروز تو خونه در حال تلفن بازی بود. یهو به طرفی که مثلا پشت خطش بود گفت: چی؟؟؟ من و خواهرم هستیم. گوشی . . . .

بعدم رو به مامانی که بیاد گوشی رو بگیر. مامانی گفت کیه؟ ریحانه: دامادته

جــــــــــــــــــــــــــــــان!!!!!!!!!!مامانی هم شروع کرد مثلا با دامادش حرف زدن ریحانه هم هی به مامانی میگفت بهش بگو مادر عروس و دامادی

بچم از الان توهم شوهر و مادرزن و خواهر شوهر و این حرفا میزنه. . . . بدجور تحریمها اثر گذاشته. . .یکی نیست به این روحانی بگه آخه این چه وضعیه؟؟؟؟؟ این بود آرمانهای امام راحل؟؟؟؟؟اسلام در خطره بچم از الان شوهر میخواد 

امشب ریحانه از همون اولش خواب داشت همش لج میکرد و گیر بود. بابایی بیچاره که اصلا از گیراش در امان نبود. . . .بالاخره موقع خونه اومدن تو همون ماشین خوابش برد.

الان بنده خواستم تا سحر نشده کارت بزنم که نگید کم میای و کم آپ میکنی. فردا هم انشاالله اگه وقت کنم حتما بهتون سر میزنم.

راستی یه سر هم به این وبلاگ بزنین. قابل توجه دوستای تهرانی، اگرم از دستتون کاری بر میاد انجام بدین که انشاالله زودتر مشکلشون حل بشه. 

www.92329.blogfa.com

بارون امشب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامانی ریحانه
15 مرداد 92 19:22
بی خیال . کاش اونها که اینقدر راحت پشت سر مردم صفحه میزارن و حرف میزنن یه بار هم به عاقبت خودشون فکر کنن . تو این دوره زمونه سوزوندن دل آدما مثل یک هنر شده


خب این کاراش یه خوبی داره اونم اینه که ما رو میخندونن. باعث میشن وقتی ما دور هم جمع میشیم یه موضوع خوب واسه خندیدن داشته باشیم
xnbh
16 مرداد 92 0:04
مامانی گفت کیه؟ ریحانه: دامادته
ریحانه هم هی میگفت خواهر شوهر بود.
ای داد بی داد. خدا بداد این خاله برسه.
خاله که سرش به درسشه
مامانی که هچنین
پس از کجا یاد گرفته؟
آغا کشف شد
بعضی ها زمانی که دارن غیبت میکنند. فکر میکنند این ریحانه بچه هست.
باید عرض شود ریحانه خانوم ما بچه نیست و همچنین بچمون از بزرگی کوچیک شده.
بلههههههههههههههه
پس رعایت کنید و جلوش غیبت نکنید

الان شما جو شرلوک هلمز گرفتی؟؟؟؟؟ یا شایدم فکر کردی خانم مارپلی؟؟؟!!!!
نه عامو، مامانی یه خواهرشوهر بیشتر نداره که اونم خدا رو شکر به کوری چشم حسوداش میونه خوبی با هم دارن.
عامو این همه پوآرو بازی در آوردی همش کشک شد رفت
حالا این نصیحت جنابعالی رو به دیده منت میپذیریم و جلو ریحانه مراعات میکنیم اما دیگه جلو فیلمهای تلویزیون رو نمیشه گرفت.
شما برو یه فکری به حال خودت بکن که واسه فینگیل خان شاخ میگذاری و در آینده فینگیل خان جنابعالی رو آسفالت میکنه. خخخخخخخ بعععععععععععععععله

مامان آرن
16 مرداد 92 16:18
من بازم دارم از فضولی می میرم


منا جان شما از فضولیه چی داری میمیری؟؟؟؟
رضوان مامان رادین
16 مرداد 92 20:21
ریحان ! خاله! از حالایییییییی؟؟؟؟مامانت داشت با دامادش صحبت میکرد


سرم بی کلاه موند