ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

شرح مختصر تولد سه سالگی به همراه عکس

1392/4/16 17:46
نویسنده : خاله مرمر
1,023 بازدید
اشتراک گذاری

1392/4/15

 

سلام سلام صد تا سلام

اول از همه بابت تبریکای قشنگتون خیلی خیلی ازتون ممنونم. 

امسال تولد ریحانه روز جمعه بود و تو این روز مراسم عروسیه دختر عموی بابایی هم برگزار میشد که نمیشد تولد بگیریم چون همه عروسی بودن. واسه همینم تولدش رو شنبه برگزار کردیم.

شب قبلش رفتم خونشون و به کمک بابایی مبلها رو جابه جا کردیم. صبح شنبه هم بعد از صبحانه منو بابایی و ریحانه رفتیم بازار و یه سری خریدای کوچولو رو انجام دادیم و وقتی اومدیم خونه دیدیم مامانی در حال بادکنک باد کردنه.

بابایی و ریحانه هم دست به کار شدن و تو تزیین کمک کردن. منم رفتم سر وقت آماده کردن دلمه برگ مو واسه شام. 

تزییناتمون تمام شده بود که عمه طوبی اومد و چند دقیقه پیشمون نشست و بعدم رفت پاتختیه دخترعموش.

دیگه ساعت 6 بود که کار تزیین و دلمه تمام شد و مامانی آهنگ گذاشت و ریحانه برد تو اتاق که برقصن و منو بابایی هم از این فرصت استفاده کنیمو بریم بازار کیک رو بگیریم. 19482_eva.gifچون اگه ریحانه میفهمید لج میکرد که همراهمون بیاد اما با داشتن کیک نمیتونستیم ریحانه رو نگه داریم.

اولش رفتیم دو تا از عکسهای ریحانه رو برای بابا بزرگ و مامان بزرگا چاپ کردیمو بعدشم رفتیم سراغ کیک و بستنی. خدا رو شکر امسال کیک همونی بود که میخواستیم و وزنشم همون بود.

تزیینات تولد امسال رو گل و پروانه کرده بودیم. وقتی برگشتیم خونه ریحانه خوابیده بود و موقع اذان از خواب بیدار شد و تا قبل از اومدن مهمونها لباس عروسشو پوشید و با کیک عکس گرفت.

اولین مهمونامون مادرجون و پدرجون بودن که به محض ورودشون ریحانه دستشون رو گرفتو برد تو آشپزخونه تا کیک تولدشو نشونشون بده.

بعدشم عزیز و آقاجون و عمو سعید به همراه عمه بزرگه بابایی که از تهران اومده بود اومدن و بعد از اونها هم آخرین مهمونامون یعنی دایی مهدی و زندایی زهرا.

بعد از شام ریحانه لباس عروسشو پوشید و آماده شد. وقتی کیک رو آوردیم کلی ذوق داشت و دست میزد.

به محض فوت کردن شمع رفت سراغ کادوها و زودی همشون رو باز کرد و خیالش راحت شد. 

تو مهمونی چندین بار ریحانه میرفت جلو آیفون و مثلا گوشی آیفون تو دستشه شروع میکرد حرف زدنو میگفت سلام خوش اومدین بفرمایین بالا تعارف نکنین. و به همه میگفت مهمون اومده.

بعد از کیک خوردن ریحانه یه کوچولو رقصید و عکس گرفت. البته امروز دخترم خیلی حرف گوش کن بود و موقع عکس گرفتن اذیتمون نکرد.

بالاخره دخترم یه سال بزرگتر شده و ماشاالله خانمی شده. دیگه بایدم حرف گوش کن شده باشه.آخر شب بابایی منو دایی و زندایی رسوند خونه که ریحانه گیر داد میخوام خونه مادرجون بمونم. هر چی بابایی گفت من برم دیگه نمیام دنبالم گفت اشکال نداره حتی موقع رفتن بابایی هم تو کوچه هی صدا میزد بابایی بابایی وقتی ماشین وایستاد گفت مواظب خودت باش تند نریااااا

اما بعد از یه ربع که بابایی رسید خونه گفت میخوام برم خونمون. منم زنگ زدم به بابایی و اومد دنبالش. ریحانه وقتی فهمید بابایی دوباره داره میاد گفت بابایی خسته میشه آخ آخ آخ. حالا انگاری ما بابایی رو مجبور کردیم برگرده و این ریحانه نبوده که کار بابایی رو زیادتر کرده

ریحانه خانم در حال مرتب کردن و جارو کشیدن خونه برای جشن تولد

پدرجون و مادرجون (مادری) و ریحانه

آقاجون و عزیز(پدری) و ریحانه

خاله مرضی (خاله مرمر) و ریحانه

عمو سعید و ریحانه

اولین لباسایی که ریحانه خانمی بعد از به دنیا اومدن تنش کرد

به محض باز شدن رو تختی بچم جو خواب برش داشت

گوشواره کادوی عزیز و آقاجون

کفش و پول کادوی پدرجون و مادرجون

کادوی مامانی و بابایی

کادوی دایی مهدی و زندایی

روتختی کادوی خاله مرمر و دایی مجتبی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامانی ریحانه
16 تیر 92 17:19
به خاطر لطفتون ممنونم . از بابت کادوهاتون هم دستتون درد نکنه شرمنده کردید . انشالله جبران کنیم . حضورتون در این جشن تولد کوچیک برای ما بهترین هدیه بود . از همه خاله های عزیز که پیام تبریک گذاشتند هم سپاسگزارم . خیلی ماهییییییید .
خـآلهـ ی نــــورآ
16 تیر 92 18:26
انشالله همیشه این خانوم کوچولو شاد و خوشحال باشه

اوووو چه خاله ی خوشتیپ و خوشدلی

دست مامان و بابا و خاله خانوم درد نکنه تزئینات خیلی خوشکل بودن

کادوهای خوشگلتم مبارک باشه ریحانه خانومی به شادی ازشون استفاده کنی عزیزم

انشاالله
اووووو هر چی از خوشگلیش بگی کم گفتی
مرسی خاله جونی
شهرزاد مامان حسین
16 تیر 92 18:44
معلومه حسابی خوش گذشته به شما و ریحانه جون. چه نازدار دختریه این دختر. عکسها هم خوشگل بودن. همیشه شاد باشید.
رضوان مامان رادین
17 تیر 92 12:05
بابا چقدرررررررر کادو...خوش به حال ریحان...کلی مایه دار شده هاولی کادوی خاله مر مر یه چیز دیگه بود..خیلی خوشگل بود...دستت درد نکنه مرضیه جوناما من از اون عدد 3 که واسه تزئین به دیوار زدید خیلی خوشم اومد...خودتون درستش کردید یا آماده خریدید...والا من هم دیگه نوبرم از حالا فکر 9 ماه دیگه ام واسه تولد رادین

اصلا من همیشه خودم و کادوهام تکه
مرسی از لطفت. همه تزیینات کار مامانی بود و همشون رو خودش درست کرد مثل تزیینات پارسال.
بهتره از الان آماده کنی که اون موقع دیگه فکرت درگیره این چیزا نباشه
مامان محمدرهام جون
18 تیر 92 12:58
به به چه تولد گل وپروانه ای ،چه ریحانه گل زیباییچه کیکی کادوی خاله مرمر ودایی جان خیلی خوش رنگ ولعاب بودا لذت بردمانشالله عروسی خاله مرمرعکسهای تولد خیلی قشنگ بود همه کادوهات مبارکت باشه عروووووووووووووووسک


ممنونم عزیزم
مامان محمد و ساقی
18 تیر 92 22:33
سلام عزیزم
تولدت مبارک باشه خانم گل


سلام مامانی، مرسی
مامان محمد و ساقی
18 تیر 92 22:36
وااااااااااااااااااای چه عکسهای خوشگلی.مخصوصا" که مرمر جون هم باشه. دست همه درد نکنه چه کادوهای خوشگل و خوبی.مخصوصا" کادوی خودت مرمر جون تزئینات عالی بودن
مامان محمد و ساقی
18 تیر 92 22:39
مرمر جون پست تولد ریحانه جون رو تو وبمون دیدی؟

راستی رمز پست فعلی و بعدیمون رو خصوصی میذارم


نههههههههههههههه
مرسی
عمه طوبی
22 تیر 92 20:04
سلام.ان شاالله صد ساله شی.دسته خاله مرمر و مامانی و بابایی درد نکنه که بازم مثله همیشه گل کاشتن.من تولد سه سالگیه ریحانه جون نبودم و بنا به دلایل شخصی که خیلی بهم ریخته بودم نتونستم بیام.ان شاالله تولد هایه دیگه جبران می کنم. امیدوارم به دل نگرفته باشین.ریحانه جون عاشقتم ودوست دارم میمیرم واست.
مامان میعاد
25 تیر 92 18:27
ببین چه تولدی بوده شرمنده مرضیه جان من نبودم که به موقع بیام و تبریک بگم ولی تولدش مثل خودش قشنگ و عالی بوده .انشالله جشن های موفقیت های پی در پی ریحانه جان رو بگیرید.
ببوس دختر گلم رو


خواهش میکنم عزیزم شما عذرت موجه بود.
مرسی عزیزم
مامان امیرناز
26 تیر 92 14:22
سلام عزیزم چه دختری چه تولدی چه خاله ای چه کادوی قشنگی مرضیه جان کادوتم مثل خودت تکه عزیزم


من الان خودمو به کدوم ستون بکوبم؟؟؟