ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

سفر های پی در پی

1392/6/3 1:21
نویسنده : خاله مرمر
1,053 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهتون

جیگرطلا سلام

دوست جونیا سلام

میدونم خیلی وقته آپ نکردم و نتونستم به دوستام سر بزنم. آخه به نت دسترسی نداشتم. شرمنده 

 اول از همه به دایی رسول و خانواده دهقانی بابت فوت عموی عزیزشون تسلیت میگم. با شنیدن این خبر واقعا شوکه شدم... امیدوارم هر چه زودتر این بلایا ازتون دور بشن و خوشی و شادی جاشون رو بگیرن.

راستش بعد از سفر به طهنه هنوز خستگی از تنمون در نرفته بودکه پنجشنبه 24 مرداد برای یه کاری همگی با هم رفتیم سفر. . . 

یه سفر با 8 ساعت پیاده روی مداوم اونم تو تاریکی شب و جنگل. . . دیگه شرایط طوری بود که باید اونجوری میرفتیم و 5 تا بچه کوچیک هم همراهمون بودن. . . 

دیگه صبح ساعت 7 رسیدیم به محل مورد نظر و همه با دیدن ما و اون بچه های کوچیک تعجب کرده بودن. وقتی ادم هدفش مشخص باشه و بهش ایمان داشته باشه برای رسیدن بهش حاضره سخت ترین راه ها رو بره و با تک تک موانع بجنگه تا به هدفش برسه و اجازه نده کسی به اعتقاداتش توهین کنه. . . ما هم با تمام سختی ها به هدفمون رسیدیم و با موانع جنگیدیم و دشمن کور دل رو خار و ذلیل کردیم و این کارمون مهر صد آفرینی شد تو پروندمون. . . . 

ریحانه جونم امیدوارم وقتی بزرگ شدی و این پست رو خوندی اون روز رو به یاد بیاری و به خودت افتخار کنی. . . افتخار کنی که از روزی که چشم باز کردی تو راه درست قدم گذاشتی و تو تمام سختی ها همراه بزرگترها قدم برداشتی و حضورت باعث عزت و افتخار ما شد. . . 

جمعه بعد از ظهر بعد از تمام شدن کارامون و پیروزیمون با افتخار و تمسخر دشمنامون برگشتیم خونه. . . 

وقتی الان به اون همه پیاده روی فکر میکنم با اون شکمهای گرسنه میبینم اگر هدفمون والا نبود هیچ وقت نمیتونستیم این همه راه بریم و تو سرمای و تاریکی جنگل دووم بیاریم. . . خدا رو صد هزار مرتبه شکر

موقع برگشتن عمو حسین و خاله سمانه و ایلیا هم همراهمون اومدن خونه ریحانه خانمی. دو روزی خونشون بودن و بعدشم با عمو حسین و خانواده و دایی مهدی و زندایی و عمو سعید و خانواده و بابایی و خانواده و بنده رفتیم کوه، خونه ییلاقی پدرجون و عزیز.

این سفر هم خیلی بهمون خوش گذشت. اما روز آخر یهو هممون حساسیت گرفتیم و بدنمون جوش زد و خارش شدید داشتیم و خدا رو شکر اون روز میخواستیم برگردیم بابل. 

وقتی رسیدیم همگی واسه ناهار رفتیم خونه ریحانه خانمی و یه ماکارونی دبش زدیم به بدن. . .

شب واسه شام هم رفتیم خونه عمو سعید و خاله اکرم. . . دیگه اینقدر این چند وقتی بیرون رفته بودیم که من همش خدا خدا میکردم زودتر بریم خونه تا یه کم استراحت کنم. . . .

حالا دیگه همگی خسته سفریم و داریم به خودمون استراحت میدیم.. . .

بازم ببخشید که نشد این چند وقته آپ کنمو بهتون سر بزنم. انشاالله به زدی به همتون سر میزنم.

دسته گل 25 گل  

ایلیا 

ا


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان محمدرهام جون
2 شهریور 92 11:32
همیشه به سفر وشادی باشیدروح اون مرحومم شاد قربون هندونه خوردنت ملوسک
ر
2 شهریور 92 21:05
ممنون! به قول پسر عموم مردن حقه ولی نه اینجوری
رضوان مامان رادین
4 شهریور 92 11:17
به به چه عجب خاله خانوم...ما که دیگه ناامید شده بودیم کلاااااااامیشه یه کوچولو در مورد اون سفر سِِریتون توضیح بدید...لطفا...من دیگه بدجور کنجکاو شدم..دست خودم نیست دیگه

واسه امسال رو به خاطر مسائل امنیتی تو یه پست جدا نگذاشتم اما از پارسال یه پست داره که اینم آدرسش، رمزشم میام وبلاگتون میگذارم:http://www.niniweblog.com/usercpi.php?a=411237&id=279830&c=1
اینم یه پست دیگه که آدرس کلیپش توشه :
http://www.niniweblog.com/usercpi.php?a=971256&id=281670&c=1
ر
4 شهریور 92 14:58
چرا برا این پست کسی نظر نذاشته؟

بازدید دیروز 31

امروز تا حالا 16

پس چرا هیشکی نظر نداده؟



خاله مرضی این گوشی دست ریحانه همون گوشی قدیمیت هست؟

اگه همون هست که احتمالا به عنوان عتیقه ازت میخرند.

بعضی ها فکر نکنند. گوشی خاله بی کلاس هست نه گوشی رسمیش یه چیز باکلاس که من نمیدونم اسمش چیه والا سواد من به اونجا ها قد نمیده ولی گوشیش خیلی گرونه فک کنم الان دو میلیون باشه.

ولی اون فسیل رو هم همه جا با خودش حمل میکنه برا زمان های درگیری که سنگ پیدا نمیشه از اون استفاده میکنه؟


در باب گوشی باید عرض کنم که سخت در اشتباهی، این گوشیه من نیست و من هنوز اون گوشی قدیمی رو دارم تازشم قصد دارم بدم تعمیر تا واسه روز مبادا به دردم بخوره.

این گوشی که دست ریحانه است هم واسه عمو حسینه

شمام یه کم سطح سوادتو ببر بالا، یه وقتایی به دردت میخوره




ر
4 شهریور 92 14:58
راستی یادم رفت بگم لاغر شدی


من مانکنم
مامان میعاد
5 شهریور 92 12:06
سلام مرضیه خانوم مارکوپلو
حتمن هدفتون والا بوده خب حالا کجا بوده و کجا رفتین؟!!! خب تو کفش میمونم که اگه ندونم


سلام
خیلی هم والا بوده، شرمندم به خاطر مسائل امنیتی نمیتونم اینجا بگم. واسه همینم پست مخصوص براش نگذاشتم
bia2hal
19 مهر 92 13:46
سلام جیگر طلا خسته نباشید وبت جیگره بیا2حال خودتو لینک کن نظر یاد نره