ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

بدون عنوان

1392/5/8 22:55
نویسنده : خاله مرمر
468 بازدید
اشتراک گذاری

 1392/5/8

سلام جیگرطلای من

سلام دوست جونیا

اول از همه نماز و روزه هاتون قبول، انشاالله تو این شبهای قدر هر چی از خدا میخواین و به صلاحتونه بهتون بده و دستاتونو خالی برنگردونه

جیگرطلای من

این روزها نتونستم از کارات بنویسم و بگم که کجاها رفتی و چه ها کردی، متاسفانه نمیشه اینجا همه چی رو بنویسم و برات به یادگار بگذارم. help crazy rabbitاما امیدوارم تا وقتی بزرگ میشی هم این روزها و شبها تو ذهنت به یادگار بمونهlove you crazy rabbit

میدونم یه مدتیه که کم کار شدم و کمتر برات مینویسم.pheew crazy rabbit راستش این مدت چندان روحیه مناسبی برای نوشتن ندارمhead crazy rabbit. دوست ندارم بیام اینجا و فقط بنویسم که مثلا یه چیزی نوشته باشم. دلم میخواد هر وقت میام شاد بنویسم happy dancing crazy rabbitو تو نوشته هام بی حالی و بی حوصلگی موج نزنه yes sir crazy rabbitاما این چند وقت دچار این حالت شدم. برای همینم کمتر مینویسم.

البته حجم زیاد درسهامم مزید بر علت شده.boring crazy rabbit

امروز خونتون بودم و منو مامانی و شما رو تخت دراز کشیده بودیم. شما هم که مثل همیشه برای خوابیدن باید شصت بخوری و پره گوشتو بگیری که گاهی هم در حال شصت خوردن با پره گوش هر کی که پیشته بازی میکنی.blush crazy rabbit

امروز وقتی پیشت دراز کشیده بودم یهو گفتی خاله مرضـــــــــــــــــــی چقد گوشت قشنگـــــــــــه

با این حرفت منو مامانی کلی خندیدیم. گوش یکی از علایقه شما شده و برای خودت گوش قشنگ و زشت رو هم تشخیص میدی.

بعد از یه مدت که با گوشم ور رفتی و شصت خوردی دیگه واقعاً گوشم درد گرفته بود و گوشمو از دستت نجات دادم.dizzy crazy rabbit لج کردی که گوشتو بده اما من قبول نکردمو گریه ات گرفت و تو گریه می گفتی گوشت نرمه بده گوشت نرمه بدهboohoo crazy rabbit

با این حرفات نمیتونستم جلو خنده خودمو بگیرم. بچم واسه گوش من چشم چرونی میکنه خخخخ

صبح که رو تخت خواب بودم sleeping crazy rabbitیهو صدای خش خش شنیدم چشمامو باز کردم دیدم کسی نیست و صدا از زیر تخت میاد. وقتی بلند شدم دیدم رفتی سر کیف مامانی و داری در رژلب مامانی رو باز میکنی و به محض دیدن من پرتش کردی رو کیفو گفتی اَه اینو از من بگیر، من موبایلمو میخوام.get out crazy rabbit حالا انگاری رژ به زور اومده بود تو دستتو میگفت بیا منو بگیر

امروز سه ساعت برق رفته بود و حسابی کلافه شده بودیم.dizzy crazy rabbit شما هم که تو این کلافه بازار رفتی سر ساک استخرت و مایو پوشیدی. حتما هم باید عینک شناتو میگذاشتی. اما متاسفانه هم گوشیم شارژ نداشت هم خونه خیلی تاریک بود و نمیشد ازت عکس بگیرم.

بعدشم با همون مایو گیر دادی که روسری سرت کنمو یه روسری دیگه رو هم مثل چادر بگذارم سرت.

حالا چادرت تا زانوت میرسید و بقیه پات لخت بود. وقتی حجاب کردی رفتی تو بغل مامانی نشستی انگاری رو مبل نشسته باشی. بعدم رو به من و بابایی گفتی زحمت بکشین اینا رو جمع کنین(لباسایی که رو زمین بود) زیر پوستی نقش حاج خانما رو بازی میکنی.

موقع بیرون رفتن گیر دادی واسم لاک بزن اما هیچ کدوم قبول نکردیمو گفتیم الان دیر شده میخوایم بریم بیرون تو هم گریه کردی و ما هم داشتیم از پله ها میرفتیم پایین تا سوار ماشین بشیم.

جنابعالی هم تو گریه میگفتی کولرو خــــــــاموش کـــــــــــــنbye crazy rabbit

غروب هم واسه افطار رفتی خونه عزیز و آقاجون و قراره شب برگردی با خاله اکرمو عمو سعید و فاطمه بریم بازار.patpat dance crazy rabbit

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

رضوان مامان رادین
9 مرداد 92 13:19
ای جونم چقد دلم واستون تنگ شده بود...خاله جون چرا دیگه حوصله آپ کردن نداری؟؟؟ شما هم قبلها تقریبا هر روز پست میذاشتی...منم تحت تاثیر شما قرار گرفتم و تند تند آپ میکنم...لطفا زودتر بیا دیگهاگه بیای حوصلشم میاد

سلام رضوان جون،باور کن حتی وقت نمیکنم بیام وبلاگ دوستام رو چک کنمو نظر بگذرم. واقعا ازتون شرمندم. این مدت حتی حوصله پست گذاشتن تو وبلاگ خودمم ندارم.
خدا کنه زودتر خوب بشم و مثل قبل تند تند پست بگذارم. خودم اون روزا رو خیلی دوست دارم. تمام سعیمو میکنم مثل قبل بشم
xnbh
9 مرداد 92 22:13
بله
xnbh
9 مرداد 92 22:15
خوش بحال بعضی ها که این شب ها میرن بعضی جاها
ریحان جان ما رو هم دعا کن.
خیلی محتاج دعام.


شما همیشه مورد لطف و مرحمت ما قرار میگیری. این بار هم توی همه دعاهام جا داشتی. انشاالله خدا هر چی به صلاحتونه بهتون بده و موفق باشی
مامان محمدرهام جون
10 مرداد 92 16:16
نبینم بی حوصله باشی عزیزمخب اون رژو ادب کنید دیگه هی میره توی دستهای بچم !!کولروهم خاموش کنید تا بدون لاک نره بیرون والاااااااااااااااااااااااااااا


این رژها و لاکها جدیدا خیلی گیر میدن به ریحانه و همش میخوان برن تو دستش. باید ادب بشن
ریحانه حکم بابای خونه رو داره که به کولر گیر میده